پروژه دانشجویی مقاله جایگاه زن درقرآن فایل ورد (word) دارای 32 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله جایگاه زن درقرآن فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله جایگاه زن درقرآن فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله جایگاه زن درقرآن فایل ورد (word) :
قرآن زن و مرد را یک سرشتى مىداند
قرآن تنها مجموعه قوانین نیست.محتویات قرآن صرفا یک سلسله مقررات و قوانین خشک بدون تفسیر نیست.در قرآن،هم قانون است و هم تاریخ و هم موعظه و هم تفسیر خلقت و هم هزاران مطلب دیگر.قرآن همان طورى که در مواردى به شکل بیان قانون دستور العمل معین مىکند و در جاى دیگر وجود و هستى را تفسیر مىکند،راز خلقت زمین و آسمان و گیاه و حیوان و انسان و راز موتها و حیاتها،عزتها و ذلتها،ترقیها و انحطاطها،ثروتها و فقرها را بیان مىکند.
قرآن کتاب فلسفه نیست،اما نظر خود را درباره جهان و انسان و اجتماع-که سه موضوع اساسى فلسفه است-به طور قاطع بیان کرده است.قرآن به پیروان خود تنها قانون تعلیم نمىدهد و صرفا به موعظه و پند و اندرز نمىپردازد بلکه با تفسیر خلقتبه پیروان خود طرز تفکر و جهان بینى مخصوص مىدهد.زیر بناى مقررات اسلامى در باره امور اجتماعى از قبیل مالکیت،حکومت،حقوق خانوادگى و غیره همانا تفسیرى است که از خلقت و اشیاء مىکند.
از جمله مسائلى که در قرآن کریم تفسیر شده موضوع خلقت زن و مرد است.قرآن در این زمینه سکوت نکرده و به یاوه گویان مجال نداده است که از پیش خود براى مقررات مربوط به زن و مرد فلسفه بتراشند و مبناى این مقررات را نظر تحقیر آمیز اسلام نسبتبه زن معرفى کنند.اسلام،پیشاپیش نظر خود را درباره زن بیان کرده است.
اگر بخواهیم ببینیم نظر قرآن درباره خلقت زن و مرد چیست،لازم استبه مساله سرشت زن و مرد-که در سایر کتب مذهبى نیز مطرح است-توجه کنیم.قرآن نیز در این موضوع سکوت نکرده است.باید ببینیم قرآن زن و مرد را یک سرشتى مىداند یا دو سرشتى;یعنى آیا زن و مرد داراى یک طینت و سرشت مىباشند و یا داراى دو طینت و سرشت؟قرآن با کمال صراحت در آیات متعددى مىفرماید که زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظیر سرشت مردان آفریدهایم.قرآن درباره آدم اول مىگوید:«همه شما را از یک پدر آفریدیم و جفت آن پدر را از جنس خود او قرار دادیم»(سوره نساء آیه 1).درباره همه آدمیان مىگوید:«خداوند از جنس خود شما براى شما همسر آفرید»(سوره نساء و سوره نحل و سوره روم).
در قرآن از آنچه در بعضى از کتب مذهبى هست که زن از مایهاى پستتر از مایه مرد آفریده شده و یا اینکه به زن جنبه طفیلى و چپى دادهاند و گرفتهاند که همسر آدم اول از عضوى از اعضاى طرف چپ او آفریده شده،اثر و خبرى نیست.علیهذا در اسلام نظریه تحقیر آمیزى نسبتبه زن از لحاظ سرشت و طینت وجود ندارد.
مقام والاى مادر در قرآن
نوع دستورهایى که اسلام به زن ومرد مىدهد، در عین حال که یک راه مشترکى براى هر دو قائل است ولى راه مخصوص را هم از نظر دور نمىدارد، وقتى احترام به پدر ومادر را بازگو مىکند، براى گرامى داشت مقام زن، نام مادر را جداگانه وبالاستقلال طرح مىکند. قرآن کریم مىفرماید:
اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما (1)
اگر یکى از آن دو یا هر دو، در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها حتى «اوف» مگو وبه آنها پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى.
ودر بخشى دیگر مىفرماید: ما سفارش کردیم به انسان که احسان را نسبتبه پدر و مادر فراموش نکند:
و وصینا الانسان بوالدیه احسانا (2)
وانسان را نسبتبه پدر ومادرش به احسان سفارش کردیم.
و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا (3)
پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید وبه پدر ومادر خود احسان کنید. ودر جاى دیگر احسان به پدر ومادر را در کنار عبادت حق یاد مىکند:
ان اشکر لی و لوالدیک (4)
شکر گزار من وپدر ومادرت باش.
اما با همه این تجلیلهاى مشترک، وقتى مىخواهد از زحمات پدر ومادر یاد کند، از زحمت مادر سخن مىگوید، نه از زحمت پدر، آنجا که مىفرماید:
و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا (5)
زحمات سى ماهه مادر را مىشمارد، که: دوران باردارى، زایمان، ودوران شیرخوراگى براى مادر دشوار است. وهمه اینها را به عنوان شرح خدمات مادر ذکر مىکند. قرآن کریم به هنگام یادآورى زحمات حتى اشارهاى هم به این موضوع ندارد که: پدر زحمت کشیده است.
بنابراین، آیات قرآن که در مورد حق شناسى از والدین آمده استبر دو قسم است: یک قسم حق شناسى مشترک پدر ومادر را بیان مىکند وقسم دیگر، آیاتى است که مخصوص حق شناسى مادر است، قرآن کریم اگر درباره پدر حکم خاصى بیان مىکند فقط براى بیان وظیفه است، نظیر:
و على المولود له رزقهن و کسوتهن بالمعروف (6)
خوراک وپوشاک مادران به طور شایسته به عهده پدر فرزند است.
ولیکن هنگامى که سخن از تجلیل وبیان زحمات است، اسم مادر را بالخصوص ذکر مىکند.
پىنوشتها:
1 اسراء، 23
2 احقاف، 15
3 اسراء، 23
4 لقمان، 14
5 احقاف، 15
6 بقره، 233
عدم تاثیر ذکورت و انوثت در خطابات الهى
قرآن از نظر محتوا، مىفرماید: کمالات انسانى، در مبدا شناسى، معاد شناسى، و وحى ورسالتشناسى است، یعنى کمال، در داشتن جهان بینىالهى است، به این معنا که: جهان، آغازى دارد به نام «خدا واسماء حسناى او» وانجامى دارد به نام «معاد» وقیامت ودوزخ وبهشت و; وبین این آغاز وانجام، «صراط مستقیمى» است. که مساله وحى ونبوت در این صراط مستقیم است.
چون در متن جهان بیش از مبدا ومعاد ورابطه بین مبدا ومعاد چیزى نیست، لذا اصول دین هم بیش از سه اصل نیست، اول، مبدا شناسى; دوم، معادشناسى; سوم، پیامبرشناسى، واین جمله که از امیرالمؤمنین; نقل شده است:
«رحم الله امرء عرف من این و فى این و الى این»
خداى رحمت کند کسى را که بداند از کجا ودر کجا وبه کجاست.
گفتهاند ناظر به این سه اصل دینى است، ودر فهمیدن این سه اصل ذکورت وانوثتشرط نیست، یعنى نه مذکر بودن شرط است ونه مؤنثبودن مانع. انبیا هم که انسانها را به این سه اصل دعوت نمودهاند نه دعوتنامهاى براى خصوص مردها فرستادهاند ونه زنها را از شرکت در این مراسم محروم داشتهاند.
وقتى قرآن کریم از زبان پیامبر اکرم صلى الله علیه واله فرماید:
ادعو الى الله على بصیره انا و من اتبعنی (1)
من وهر که از من پیروى کرد دعوت مىکنیم به سوى خدا واز روى بصیرت.
این دعوت، شامل همه انسانهاست، واگر پیامبرى دعوتنامه براى یک مرد به عنوان زمامدار یک کشور مىنویسد، پیامبر دیگرى هم دعوتنامه براى یک زن به عنوان زمامدار یک کشور مىنویسد.
اگر رسول خداصلى الله علیه و اله زمامداران مرد را به اسلام دعوت کرد، سلیمانسلام الله علیه هم زمامدار زن را به اسلام فراخواند، هم دعوتها عاماند وهم مدعوها، وهیچ اختصاصى در بین نیست.
لسان قرآن، لسان فرهنگ محاوره
گرچه ذات اقدس اله درباره کیفر اعمال، مىفرماید:
کل امرء بما کسب رهین (2)
هرکس در گرو کسب وکار خود است.
اما این «امرء» در مقابل «امرئه» نیست، بلکه فرهنگ محاوره این است که از انسان به عنوان «مردم» یاد شود، نه به عنوان مرد در مقابل زن. وقتى زن ومرد در صحنه انقلاب حضور پیدا کردند، مىگویند: مردم ایران، انقلاب کردند ویا اگر زن ومرد نسبتبه یک مطلبى سؤال دارند گفته مىشود «مردم» چنین مىگویند، این مردم یعنى «توده ناس» نه این که مرد در مقابل زن باشد. بنابراین، در این آیه که مىفرماید:
کل امرء بما کسب رهین یعنى، هر مردى در برابر کسب خود مرهون است ودرگرو کار خود است، منظور مرد در مقابل زن نیست، چه این که همین معنا را در آیهاى دیگر با تعبیر «نفس» بیان مىکند ومىفرماید:
کل نفس بما کسبت رهینه (3)
هر نفسى گروگان کارى است که انجام داده است.
یعنى، هر جانى خواه مرد و خواه زن در برابر کسبش مرهون است. و گاهى تعبیر به «انسان» دارد و مىفرماید:
لیس للانسان الا ما سعى و ان سعیه سوف یرى ثم یجزیه الجزاء الاوفى (4)
نیستبراى انسان جز آنچه تلاش نموده است، ونتیجه تلاش خود را به زودى مىبیند، سپس هرچه تمامتر پاداش داده مىشود.
بنابراین، مساله جزا وجریان معاد اختصاص به گروه خاص ندارد، وچون معاد بازگشتبه همان مبدا است، لذا هر انسانى در برابر کار خود مسؤول است ودر اینجا زن ومرد دخیل نیست، در مبدا شناسى وتقرب به مبدا هم همچنین. اینها تعبیرات معنوى قرآن کریم است.
پىنوشتها:
1 یوسف، 108
2 طور، 21
3 مدثر، 38
4 نجم، 40 -39
علت تصریح به ذکورت وانوثت در قرآن
علت این که در مواردى قرآن کریم با صراحت نام زن ومرد را مى برد، آن است که مىخواهد افکار جاهلى وقبل از اسلام را تخطئه کند، آنها چون بین زن ومرد فرق مىگذاشتند وعبادات وفضائل را براى مردها منحصر مىدانستند، لذا قرآن کریم با تحلیل عقلى مىفرماید: آن که باید کامل شود روح است وروح نه مذکر است ونه مؤنث.
قبل از اسلام به زن هیچ بهایى داده نمىشد، وهمیشه به زن با چشم خشم مىنگریستند. در محیطهایى هم که صنعت پیشرفت نموده است زن هیچ بهایى ندارد جز براى ارضاى شهوت مردان، که هر دو تحقیر مقام والاى زن است. اما ذات اقدس اله در قرآن مىفرماید: من عهدهدار تربیت دل وروح انسانها هستم، وروح ودل انسانها نه مذکر است،
نه مؤنث، لذا قرآن موضوع زن ومرد را نفى مىکند تا جایى براى بیان تساوى یا تفاوت بین این دو باقى نماند، اگر در سراسر قرآن کریم وهمچنین در سراسر سخنان عترت طاهره; جستجو شود، موردى به چشم نمىخورد که قرآن کمالى از کمالات معنوى را مشروط به ذکورت بداند یا ممنوع به انوثتبشمارد.
بنابراین، آیات قرآن کریم به چند بخش دسته بندى مىشوند:
بخش اول: آیاتى هستند که اختصاص به صنف مخصوصى ندارند، مانند: آیاتى که در آن سخن از ناس یا انسان است، ویا با لفظ «من» ذکر شده است.
بخش دوم: آیاتى است که سخن از مرد دارد، مانند آیاتى که در آن ضمیر جمع مذکر سالم به کار برده است، وآیاتى که از لفظ «مردم» استفاده شده است، و;، مثل این که مىفرماید: «یعلمکم، یعلمهم;».
در اینجا باید گفت که این گونه کاربرد بر اساس فرهنگ محاوره است وقتى مىخواهند سخن بگویند، مىگویند مردم چنین مىگویند، مردم انتظار دارند، مردم در صحنهاند، مردم راى مىدهند. این «مردم» در مقابل زنان نیستند، بلکه مردم یعنى «توده ناس».
پس نباید از نحوه تعبیرى که در فرهنگ محاوره وادب رایج است، چنین برداشت کرد که قرآن فرهنگ مذکر گرایى دارد.
بخش سوم: آیاتى است که درآن به نام مرد و زن تصریح شده است وبه صراحت مىگوید: در این جهت زن ومردى در کار نیستیا فرقى نمىکنند، نظیر آنجا که مىفرماید:
من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاه طیبه (1)
در این بخش نیز باتوجه به این که قرآن براى تهذیب روح است ودر هنگام عبادت وتقرب، بدن زن ومرد در ارزش عبادت نقش ندارد لذا تصریح به عدم تفاوت مىکند تا شبهه تفاخر جاهلى را ریشه کن نماید.
به همین خاطر در خلقتبشر اولیه نیز که گاهى سخن از تراب است، گاهى سخن از «حما مسنون» وگاهى از «صلصال» وگاهى «طین» ومانند آن در مرحلهاى نیز مىفرماید که، در پیدایش شما «بشر ثانوى» یک زن دخیل است ویک مرد، تا به آنان بگوید که شما به چه چیزى فخر مىکنید؟ واگر بخواهید تفاخر کنید،
فخرتان در بىفخرى است. تنها عامل فخر همان تقوا است که با بىفخرى وبىتفاخرى همراه است. این که مىفرماید «یا ایها الناس» یعنى همان ناسى که قرآن براى هدایت او آمده است واین آیه هم قسمتبدن را به عهده مىگیرد وهم قسمت روح را، این که مىفرماید:
یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى (2)
اى مردم، ما شما را از مرد وزنى آفریدیم یعنى، شما اگر بخواهید روى بدن فخر کنید، هم مرد، از زن ومرد خلق شده است، وهم زن، از زن ومرد به وجود آمده است، نه خلقتبدن مرد، بالاتر از خلقتبدن زن است ونه برعکس. چه این که اگر شخصى، یا صنفى، یا نژادى واستبا نژاد دیگر تفاخر کند، به او هم گفته مىشود که تکتک شما از زن ومرد هستید.
نژاد وزبان هم عامل شناسایى وشناسنامه طبیعى است، انسان که نمىتواند هرجا مىرود شناسنامه کشور خود را همراه داشته باشد، چهرهها، قیافهها، زبانها ولهجهها شناسنامه طبیعى انسان است که آن هم به بدن بر مىگردد، وگرنه روح نه شرقى است ونه غربى، نه عرب است ونه عجم و;.
و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا (3)
شما را شعبهها و قبیلهها قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید.
شناسنامه هم که هیچ عامل فخر نیست، پس اگر کسى بخواهد تفاخر کند، جایى براى آن نیست، چرا که همه از زن ومرد هستند، وشعوب وقبائل به بدن مربوط است، وارواح، حساب جدایى دارند.
«الارواح جنود مجنده» (4)
جانها گروههاى به هم پیوستهاند.
روح یک وادى دیگرى دارد، که در آنجا سخن از شناسنامه ومانند آن نیست. آنگاه اگر کسى بخواهد بالاتر رود باید بدون تفاخر وفخر فروشى بالاتر رود، چرا که:
ان اکرمکم عند الله اتقاکم (5)
همانا گرامىترین شما نزد خداوند باتقواترین شما است.
پىنوشتها:
1 نحل،97
2 حجرات، 13
3 حجرات، 13
4 بحار الانوار، ج61، ص31
5 حجرات، 13
فاطمه کلمه الله
قرآن کریم به هنگام طرح قصه آدم سلام الله علیه مىفرماید:
«فتلقى آدم من ربه کلمات» (1)
سپس آدم از پروردگارش کلماتى را دریافت نمود.
در تبیین وتفسیر کلمات آمده است که منظور انوار عترت طاهره است، بدین معنا که انوار عترت طاهره همان مقامات علمى است که حضرت آدم سلام الله علیه آن را تلقى کرد وزمینه نجات او فراهم گردید ودر این میان همانطور که حضرت امیرسلام الله علیه در مجموعه عترت قرار دارد، حضرت زهرا هم در آنجا مىتابد واین که فاطمه زهرا صلوات الله علیها معروف ومشهور شده، نه براى آن است که، زن تنها در حضرت زهرا خلاصه شده استبلکه به این دلیل است که آن حضرت دیگران را تحت الشعاع قرار داده است.
به عنوان مثل معصومین دیگر نیز مانند حضرت امیرسلام الله علیه، معروف نیستند واگر در عرف بخواهند مثل ذکر بکنند، به حضرت على; مثل مىزنند. در صورتى که همه ائمه نور واحدند. همانطورى که در بین معصومین، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معروف والگو شده است، در بین زنان هم حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها اشتهار یافته است وگرنه زنان فراوانى بودند که هم از عصمتبرخوردارند وهم از کمال متعارف وفوق متعارف، ولیکن علت این که حضرت زهرا در بین زنان معروف شده همان علتى است که بدان سبب، حضرت على; در بین ائمه معروف شده است.
پس مراد از لفظ کلمات در آیه شریفه
«فتلقى آدم من ربه کلمات»
اسماء الهى است وبارزترین مصداق اسماء الهى، عترت طاهرهاند که در بین آنان، فاطمه زهرا صلوات الله علیها مىدرخشد.
زنان الگو از نظر قرآن
اگر انسان وارسته شد مىتواند الگوى دیگر انسانها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوى مردم است نه مردان، واگر زن باشد باز الگوى مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن کریم به صورت صریح روشن کرده وچهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب ودو نمونه بد) ذکر مىکند.
زن، چه بد وچه خوب نمونه زنان نیست، زن نمونه است. فرق استبین این دو مطلب که اگر زن خوب شد، آیا نمونه زنان مىباشد یا زن نمونه است؟ چه این که مرد، اگر خوب شد، نمونه مردان نیستبلکه مرد نمونه است. قرآن کریم مىفرماید: آن که خوب است نمونه مردم است نه نمونه مردان و زن خوب، نمونه زنان نیست، بلکه زن نمونه است، چه این که زن بد، نمونه زنان بد نیست، بلکه نمونه انسانهاى بد است.
زن لوط و زن نوح
قرآن کریم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد، تبیین کرده ومىفرماید:
ضرب الله مثلا للذین کفروا امراه نوح و امراه لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من الله شیئا و قیل ادخلا النار مع الداخلین (1)
خدا براى کسانى که کافر شدند زن نوح ولوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند وبه آنها خیانت کردند وکارى از دستشوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، به آنان گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شوید.
در این جا خداوند نمىفرماید
«ضرب الله مثلا لللاتی کفرن»
ونمىفرماید
«ضرب الله مثلا للنساء الکافرات»
نمىگوید خدا نمونه زنان بد را ذکر کرد، بلکه مىگوید نمونه مردم کافر را ذکر کرد. ضرب الله مثلا للذین کفروا نه «للنساء» ونه «لللاتی کفرن» بنابراین معلوم مىشود این «للذین کفروا» به معناى مردان کافر نیستبلکه به معناى مردم تبهکار وبزهکار است. منظور از خیانت نیز در اینجا، خیانت مکتبى، اعتقادى وفرهنگى است، ولذا ذات اقدس اله به ما فرمود:
لا تخونوا الله و الرسول و تخونوا اماناتکم (2)
خیانت نکنید به خدا ورسول وخیانت نکنید به امانتهایتان.
به پیامبر خیانت کردن، یعنى، با دین او بد رفتارى کردن. در اینجا که فرمود: زن لوط وزن نوح به این دو پیامبر که یکى از آنها پیامبر اولواالعزم است ودیگرى حافظ شریعت ابراهیم علیه السلام، خیانت کردند، یعنى مکتبشان را نپذیرفتند، واینها نمونه مردم تبهکار وکافرند.
بنابراین معلوم مىشود که اگر سخن از «الذین» و «امنوا» ومانند آن استبنابر فرهنگ محاوره، منظور مردم هستند، نه مردان. ودر همین آیه هم که فرمود قیل ادخلا النار مع الداخلین اگرچه «ادخلا» همانطورى که تثنیه مذکر است، تثنیه مؤنث هم هست، اما این که «داخلین» را به صورت جمع مذکر سالم ذکر کرد منظور، مردم جهنمى هستند نه مردان جهنمى.
زن فرعون
قرآن کریم دو نمونه خوب از زنان را نیز به عنوان الگو ذکر مىکند، زنان با فضیلتى که ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن مىشمارد ودرباره آنها چنین مىفرماید:
و ضرب الله مثلا للذین آمنوا امراه فرعون اذ قالت رب ابن لی عندک بیتا فی الجنه و نجنی من فرعون و عمله و نجنی من القوم الظالمین (3)براى کسانى که ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مثل آورده آنگاه که گفت: پروردگارا پیش خود در بهشتبراى من خانهاى بساز ومرا از فرعون وکردارش نجات بخش ومرا از دست مردم ستمگر برهان.
تعبیر قرآن در آیه این نیست که: همسر فرعون نمونه زنان خوب است، بلکه مىفرماید: زن خوب نمونه جامعه اسلامى است وجامعه برین از این زن الگو مىگیرد، نه این که فقط زنان باید از او درس بگیرند.
ذات اقدس اله در این آیه نیز نمىفرماید:
«و ضرب الله مثلا لللاتی امن امراه فرعون»
بلکه مىفرماید: نمونه مردم خوب، زن فرعون است
و ضرب الله مثلا للذین امنوا
امراه فرعون یک چنین زنى در خانهاى زندگى مىکرد که صاحب آن خانه ادعاى:
انا ربکم الاعلى (4)
پروردگار بزرگتر شما منم.
داشت و شعار:
ما علمت لکم من اله غیری (5)
براى شما خدایى غیر از خودم نمىشناسم
در سر مىپروراند وادعاى انحصار مىنمود. ذات اقدس اله در قرآن کریم به صورت حصر مىفرماید:
سبح اسم ربک الاعلى (6)
تسبیح کن نام پروردگار والاى خود را.
کلمات کلیدی :