پروژه دانشجویی مقاله شهادت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، سومین
نوشته شده به وسیله ی ali در تاریخ 95/5/29:: 1:22 صبح
پروژه دانشجویی مقاله شهادت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، سومین شهید محراب (1360) فایل ورد (word) دارای 20 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله شهادت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، سومین شهید محراب (1360) فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله شهادت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، سومین شهید محراب (1360) فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله شهادت آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، سومین شهید محراب (1360) فایل ورد (word) :
دستغیب ـ سیّد على اصغر
نام: سیّد على اصغر
شهرت: دستغیب
نام پدر: سیّد على اکبر
زادگاه: شیراز
سال تولد: 1324شمسى
مسئولیّت: نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى در دوره اوّل و سوم از استان فارس.
ولادت و نسب
این جانب سیّد على اصغر دستغیب در سال 1324شمسى دیده به جهان گشودم. پدرم مرحوم آقا سیّد على اکبر آقا نجفى معروف به مدیر، فرزند مرحوم آیه اللّه آقا سیّد على، فرزند مرحوم آیه اللّه سیّد میرزا هدایت اللّه دستغیب رحمه الله مى باشد.
مرحوم پدرم چون در نجف اشرف متولد شد، از این رو به او آقا نجفى مى گفتند. وى در آغاز معمّم و در کسوت روحانیّت بود و سپس وارد وزارت فرهنگ گردیده و در سمت مدیریّت مدرسه مشغول خدمت شد و لذا به مدیر شهرت یافت.
اغلب افراد خاندان دستغیب و بسیارى از چهره هاى سرشناس شهرمان در آن زمان محصل مدرسه ایشان بودند. اخیراً در دوران بازنشستگى «کتاب خانه حافظیّه» را بازسازى و مدیریّت آن را به عهده گرفت. وى به سال1342شمسى دار فانى را وداع گفته و در یکى از حجرات حرم مطهّر حضرت سیّد میرمحمدعلیه السّلام کنار درِ ورودى سمت چپ به خاک سپرده شد.
والده ماجده پدرم مرحومه خجسته خانم دستغیب صبیّه محترمه مرحوم آیه اللّه میرزا ابوالحسن دستغیب (عموزاده مرحوم آیه اللّه سیّد میرزا هدایت اللّه) مى باشند. ایشان از بانوان با فضیلت بوده و والد بزرگوارشان از علماى بزرگ و صاحب تألیفاتى بوده اند از جمله کتابى در شرح کلمات امیرالمؤمنین على علیه السّلام دارد که نسخه خطّى آن به زبان عربى نزد این جانب موجود است و ـ ان شاء اللّه ـ در آینده ترجمه و براى استفاده عموم منتشر خواهد شد.
والده محترمه این جانب حاجیه خانم همدم (نصرت الشریعه) صبیّه مرحوم آیه اللّه آقا سیّد محمد تقى دستغیب (از فرزندان مرحوم آیه اللّه سیّد میرزا هدایت اللّه) مى باشد که از علماى متّقى و امام جماعت مسجد باقرخان (پشت بازار حاجى) بوده است.
خاندان دستغیب از سلسله جلیله سادات حسینى هستند و طبق شجرنامه موجود این جانب با 32 واسطه به جدّ امجد و بزرگوارم امام سجّاد حضرت على بن الحسین علیه السّلام مى رسم.
تحصیل و تدریس
دوره ابتدایى را در دبستان فرصت گذراندم که به لحاظ داشتن مدیر و مربّیان متدیّن و دل سوز، محیط تربیتى بسیار خوبى محسوب مى شد.
دوره متوسّطه را در دبیرستان شاهپور (ابوذر فعلى) سپرى کردم که آن زمان از مدارس متوسّطه نمونه به شمار مى آمد. از نظر علمى دبیرهاى خوبى داشت و از لحاظ دینى و تربیتى هم مربّیان فعّالى در آن جا بودند که با مساعدت و همراهى آنان و بعضى دانش آموزان دیگر، انجمن اسلامى را تشکیل داده و براى جلسات آن برنامه ریزى مى نمودیم. انتشار جزوه اى در اهمّیّت نماز و احکام آن، از کارهاى انجمن بود.
در آن زمان، سه رشته دبیرستانى وجود داشت (ریاضى، طبیعى و ادبى) و براى این جانب با توجّه به این که از همان زمان علاقه مند به تحصیلات حوزوى بودم انتخاب رشته ادبى مناسب تر مى نمود، امّا رشته ریاضى را صرفاً به لحاظ جنبه فکرى آن اختیار کردم که البته در آن ایّام از ارزش بالاترى نسبت به دو رشته دیگر برخوردار بود.
علاقه ام به روحانیّت موجب بود، کتاب هایى را که در احوالات مشاهیر علماى روحانیّت نوشته شده بود، با اشتیاق مطالعه نموده و از گفتار و رفتار علماى مبرّز شهرمان الگو مى گرفتم به ویژه این که بیش از همه تحت تأثیر شخصیّت دایى معظّم خود، یعنى حضرت آیه اللّه شهید دستغیب قدّس سرّه بودم. بدین ترتیب، هیچ گاه ادامه تحصیل در رشته هایى غیر حوزوى به فکرم خطور نمى کرد. از این رو، پس از اخذ دیپلم به تحصیلات حوزوى مشغول شدم و ضمن فراگیرى دروس مقدّمات و سطح، معمولاً کتب قبلى را تدریس مى نمودم. علاوه بر آن، خداوند منّان توفیق انجام وظیفه تبلیغ را به ویژه براى نسل جوان عنایت فرموده بود.
پس از پایان دوره سطح براى تکمیل دروس حوزوى به قم عزیمت نموده و عمدتاً از خارج اصول مرحوم آیه اللّه العظمى میرزا هاشم آملى قدّس سرّه و خارج فقه مرحوم آیه اللّه العظمى گلپایگانى قدّس سرّه استفاده کردم. یکى از تفضّلات و الطاف الهى به وساطت حضرت معصومه علیها السّلام فراهم شدن منزل به سرعت و سهولت بود؛ چون از قبل منزل مهیّا ننموده بلکه به همراه خانواده و مقدارى اسباب و وسایل با توکّل به خداوند حرکت کردیم. پس از مراجعت به شیراز مجدّداً برنامه تدریس و تبلیغ را آغاز نمودم.
در همان اوقات انقلاب اسلامى وارد مرحله جدیدى شده و مبارزات ملت مسلمان ایران به رهبرى حضرت امام خمینى قدّس سرّه تشدید گردید.
حوادث و رویدادهایى به وقوع پیوست که متعاقب آن براى بسیارى از عزیزان اسلام مشکلاتى ایجاد کردند و این جانب به عنوان قطره اى از دریا دستگیر و راهى زندان و سپس به تبعیدگاه فرستاده شدم که در بخش خاطرات سیاسى و سوابق مبارزاتى به آن وقایع اشاراتى نموده ام.
پس از پیروزى انقلاب اسلامى و تأکید حضرت امام راحل قدّس سرّه مبنى بر توجّه و اهتمام نسبت به حوزه هاى علمیّه، این جانب به تأسیس حوزه علمیّه رضویّه شیراز اقدام نموده و تعدادى از داوطلبان را ثبت نام و از بین آن ها افراد مستعد و ذى صلاح را انتخاب و به تدریس پرداختم. براى دوره اوّل از مقدّمات تا پایان سطح (جلدین کفایه) را شخصاً تدریس نمودم و در حال حاضر بحث خارج فقه را هم براى طلّابى که سطح را به اتمام رسانده اند مشغول مى باشم. هم زمان با تحوّلات جدید و نظم نوین حوزه علمیّه قم ضمن اعلام همکارى و هم آهنگى با مرکز مدیریّت قم اقدام به گزینش دوره هاى دیگرى نموده که هم اکنون در پایه هاى مختلف به تحصیل اشتغال دارند.
اخلاق و معنویّت
بدیهى است که مربّى و استاد، عمده ترین نقش را در تربیت نفوس ایفا مى نماید. از این رو، در این بخش لازم است از بزرگانى یاد کنم که حق تعلیم و تربیت بر من دارند:
1 آیه اللّه شهید حاج سیّد عبدالحسین دستغیب قدّس سرّه که تأثیر عمیق در جهت گیرى و تربیت روحى این جانب داشته و مشعل فروزانى در مسیر هدایتم بود و لذا قرابت با معظّم له و هم جوارى منزل پدرى با مسجد جامع عتیق را از نعم الهى مى دانم.
در مسجد و منبر همواره همراه ایشان بودم و از روش و منش فوق العاده ایشان الگو مى گرفتم، در سنین بالاتر سؤالاتى را که براى خود یا بعض هم سالانم مطرح بود، از آن بزرگوار مى پرسیدم و از این که مجهولات و اشکالاتم به شیوه اى بسیار ساده و روان حلّ مى شد، خشنود بوده و خدا را شکر مى کردم.
در مراحل بعد خصوصاً پس از ورود به لباس مقدّس روحانیّت، ارتباطم با ایشان نزدیک تر گردید و از آن جا که به لطف خداوند مورد توجّه و عنایت معظّم له بودم، اغلب اوقات در محضرشان حضور یافته و از تذکّرات و بیان تجربیات زندگى و احوالاتشان استفاده مى نمودم و هر زمان که به علّت اشتغالات، تأخیرى ایجاد مى شد از علّت آن استفسار مى فرمودند.
یکى از ویژگى هاى محضر ایشان، این بود که آرامش و اطمینان قلب به حاضران مى بخشیدند، هرگاه در برخورد با حوادث و رویدادها تشویش و اضطراب یا غم و اندوه عارضمان مى شد، همین که خدمت ایشان رسیده و صحبتى مى فرمودند، تمام آن عوارض بر طرف گشته و حال روحانى خوبى پیدا مى کردیم.
2 مرحوم آیه اللّه حاج شیخ حسنعلى نجابت قدّس سرّه که ایشان نیز هدایتگر این جانب به معرفت حق تعالى و دلیل راه در سیر و سلوک الى اللّه بودند.
ایشان خود توجّه دایم وحضور مستمر نسبت به پروردگار عالم داشتند. نام خداوند علىّ اعلى را آن چنان با حلاوت و طراوت بر زبان جارى مى ساختند که تنها با کلمه عشق تفسیر مى شد.
ایشان نسبت به اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السّلام اظهار علاقه و ارادت مى نمود و در مورد سادات و ذرارى پیامبرصلّى الله علیه و آله و سلّم نهایت اکرام و اعزاز را داشت.
برنامه هاى تبلیغى
از نخستین توفیقاتى که در سال هاى اوّلیّه ورود به لباس روحانیّت داشتم، تهیّه مقالات متنوّع به مناسبت هاى مختلف بود؛ به عنوان نمونه از مقاله اى در پاسخ به نوشته هاى دکتر میمندى نژاد یاد مى کنم که در نشریّه سراسرى نداى حق و روزنامه محلّى پارس طى چند شماره چاپ شد. شخص مزبور در مجلّه رنگین کمان از شراب به عنوان دارویى معجزه آسا یاد کرده و علما و مراجع بزرگ شیعه از جمله محقق عظیم الشّأن علّامه نائینى قدّس سرّه را مورد اهانت و اتّهام قرار مى داد.
در سال 1348شمسى به پیشنهاد برخى جوانان متدیّن شب هاى سه شنبه جلسه اى در مسجد حاج میرزا کریم واقع در یکى از محلّه هاى قدیمى شهر (بیات) که نزدیکى منزل ما بود تشکیل دادم. هدف از تشکیل این جلسه، شناسایى و جذب نیروهاى جوان به سمت مسجد و برنامه ریزى همه جانبه براى نشر فرهنگ اسلامى در ابعاد گوناگون بود.
برنامه با شرکت عدّه اى از جوانان و با نام «مجمع دینى مهدى موعود» آغاز گردید و گسترش یافت. مجمع از کمیته هاى ده گانه تشکیل مى شد که هر کمیته سه عضو اصلى داشت و افراد طبق تمایل خودشان به عضویّت یکى از کمیته ها در مى آمدند.
کمیته ها بدین قرار بودند: انتشارات، کتاب خانه، تنظیم شعایر، امورخیریّه، هنر، ورزش و تفریحات سالم، تبلیغ در روستا، کلاس هاى تقویتى، جلسات جوانان و جلسات کودکان. به عنوان نمونه کمیته انتشارات در مدت کوتاهى نشریّه اندیشه جوان را منتشر نمود که در آن شرایط به لحاظ تنوّع مطالب و جهت گیرى متناسب با نیازهاى فرهنگى جوانان مورد توجّه و استقبال واقع شد. سایر کمیته ها نیز با حدّاقل امکانات تلاش پى گیر نموده و موفقیّت هایى داشتند. بدین ترتیب در آن جوّ اختناق، مسجد حاج میرزا کریم به صورت یکى از کانون هاى فرهنگى و پایگاه هاى مبارزاتى درآمد. حسّاسیّت رژیم از حضور و مراقبت مستمر مأموران ساواک و شهربانى در جلسات مسجد و احضار و دستگیرى این جانب و دیگر دوستانى که همکارى داشتند به خوبى نمایان بود.
در آن زمان کتاب ارزنده معاد از آثار آیه اللّه شهید دستغیب قدّس سرّه تجدید چاپ مى شد و به دستور معظّم له مقدّمه اى بر آن کتاب نوشتم که مورد توجّه و تقدیر آن بزرگوار قرار گرفت.
در سال 1351شمسى ساختمان مسجد الرضاعلیه السّلام (واقع در خیابان بیست مترى) که تحت نظر آیه اللّه شهید دستغیب بود، براى اقامه جماعت آماده مى شد هر چند نواقص زیادى داشت، گروهى از دانش جویان دانشگاه شیراز که ساکن خواب گاه هاى نزدیک آن جا بودند و هنگام نماز در مسجد حضور مى یافتند به خدمت آیه اللّه دستغیب رسیده و درخواست امام جماعت نموده و از این جانب هم اسم برده بودند، لذا عصر یکى از روزها مجلسى با حضور آن عالم
ربّانى در مسجد بر پا شد و به دستور ایشان از همان شب نماز جماعت در مسجدالرضاعلیه السّلام برگزار و برنامه را آغاز نمودم. شب ها بعد از نماز مقدارى براى دانش جویان صحبت مى کردم، به تدریج با استقبال روزافزون دانش جویان، مسجدالرضاعلیه السّلام به صورت یکى از مراکز فرهنگ اسلامى و کانون هاى مبارزه علیه رژیم طاغوت درآمد. در این مقطع ـ همان گونه که در بخش مربوط به تحصیلات متذکّر شده ام ـ براى تکمیل دروس خارج فقه و اصول به قم عزیمت نمودم. پس از مراجعت به شیراز بار دیگر در مسجد الرضاعلیه السّلام به اقامه جماعت پرداخته و در این مرحله دوستان جدیدى یافتم که هر کدام به سهم خود در طرح و اجراى برنامه ها مثمر ثمر بودند.
بعضى دانش جویان تهرانى که در دانشگاه شیراز مشغول تحصیل بوده و به مسجد مى آمدند سبب ارتباط برادران فعّال مسجدالرضاعلیه السّلام با برخى کانون هاى اسلامى و انقلابى تهران شدند. متعاقب این ارتباطات نمایشگاه کتاب با کیفیّت عالى در مسجدالرضاعلیه السّلام برگزار گردید که تا آن زمان بى سابقه بود و بسیار مورد توجّه قرار گرفت به طورى که بسیارى از جوانان مؤمن و مبارز به مسجد مى آمدند و از نمایشگاه کتاب که مجموعه بهترین کتاب هاى اسلامى بود، دیدن نموده و خرید مى کردند.
از گام هاى مثبت و مفید، تأسیس کتاب خانه و نوارخانه و عضوگیرى و امانت دادن کتاب و نوار بود که به طور ضمنى در شناسایى و جذب نیروها و شکوفایى استعدادها نقش اساسى داشت.
دعوت از سخن رانان متعهّد و مبارز براى ایراد سخن رانى یکى دیگر از برنامه ها بود که مورد استقبال اقشار مختلف مردم قرار مى گرفت و در بعض موارد از سوى ساواک و شهربانى ممنوعیّت یا محدودیّت انجام مى شد.
سوابق مبارزاتى
نخستین خاطرات سیاسى و سوابق مبارزاتى این جانب مربوط به شروع نهضت اسلامى به رهبرى حضرت امام خمینى قدّس سرّه در سال 1342شمسى مى باشد. از همان ابتدا که پیام هاى اوّلیّه امام قدّس سرّه منتشر گردید، چنان شیفته آن رهبر عظیم الشّأن و آرا و افکار معظّم له شدم که از اعماق دل و جان و با تمام وجود آماده لبّیک به نداى آشنا و دل نشین آن اسوه تقوا و فضیلت و الگوى ثبات و مقاومت گشته و با شور شوق خاصّى دستورالعمل هاى رهبر بى بدیل انقلاب را به قصد تبعیّت و انجام تکلیف الهى پى گیرى مى نمودم.
اوّلین گامى که به همراهى برخى دوستان مؤمن و مبارز انجام گرفت، تشکیل جلسات سرّى و فعّالیّت در رابطه با مجلس عمومى هفتگى مسجد جامع عتیق بود که از اقشار مختلف به ویژه علما و روحانیان تشکیل شده و اکثریّت قریب به اتفاق روحانیّت حضور داشتند.
مرحوم آیه اللّه شهید حاج سیّد عبدالحسین دستغیب قدّس سرّه منبر مى رفتند و علیه رژیم طاغوت و جنایات و اقدامات ضدّ اسلامى آن به طور مبسوط سخن مى گفتند.
از جمله اقداماتى که با همکارى بعضى برادران متعهّد و انقلابى توفیق آن را داشتیم، چاپ و انتشار عکس امام امت قدّس سرّه و اعلامیه هاى معظّم له بود.
به تدریج عناصر ساواک نیروهاى فعّال را شناسایى و تحت نظر و مراقبت شدید قرار داده و در مواردى از آن ها بازجویى و بازپرسى مى نمودند، این جانب هم در آن ایّام براى اوّلین بار به ساواک احضار شده و مورد بازپرسى و تهدید قرار گرفتم.
به دنبال حوادث پانزدهم خرداد 1342 و پدید آمدن جوّ اختناق، به تدریج نیروهاى انقلاب خصوصاً جوانان مبارز، خویشتن را بازسازى نموده و تماس هاى مخفى و جلسات سرّى در منازل برقرار گردید.
در این شرایط، تحت نظر و مراقبت و احیاناً احضار و بازداشت از سوى مأموران ساواک و شهربانى قرار داشتیم؛ از جمله این که در تاریخ 15/5/1349شمسى، دستگیر و به ساواک احضار شدم و نیز، در تاریخ 28/8/1349شمسى، از سوى مأموران ساواک دستگیر و به شدّت مورد تهدید واقع شدم که چنان چه جز مطالب دینى، مسائلى دیگر مطرح کنى، تصمیمات حادّى در باره ات گرفته خواهد شد.
پس از رحلت مرحوم آیه اللّه حکیم قدّس سرّه در مورد مرجعیّت حضرت امام خمینى قدّس سرّه تبلیغ وسیع با شیوه مطلوب را آغاز نمودیم که مفید و مؤثر بود و لذا حسّاسیّت عناصر رژیم را مضاعف ساخت.
در سال 1351شمسى به منزلى که حدود چهل نفر از اشخاص مؤمن و مبارز در آن جا جلسه داشتند یورش برده و ایشان را دستگیر نمودند. متعاقب آن به پیشنهاد چند نفر از برادران دینى و انقلابى اطلاعیه اى در اعتراض نسبت به این عمل وحشیانه صادر و منتشر کردیم که پس از پى گیرى و دستگیرى برخى افراد، سرانجام این جانب را در مدرسه آقا باباخان دستگیر و مستقیماً به زندان عادل آباد بردند که در آن جا مورد بازپرسى و شکنجه قرار گرفتم. در همین برهه، فعّالیّت این جانب در مسجدالرضاعلیه السّلام آغاز گردید و با تجمّع دانش جویان مسلمان و انقلابى به تدریج کانون دیگرى براى مبارزه علیه رژیم طاغوت شکل گرفت.
همان روزها بار دیگر به وسیله کمیته هم آهنگى ضدّ خرابکارى ساواک و شهربانى با هجوم سبعانه و وقیحانه نیمه شب به منزل، این جانب را دستگیر و به شهربانى بردند، رهبرى عملیّات مزبور را دکتر کمالى شکنجه گر معروف به عهده داشت که از تهران به منظور برخورد با افراد انقلابى مذهبى آمده بود. در همان نیمه شب این جانب را به زیرزمین شهربانى منتقل و مورد ضرب و شتم و شکنجه قرار دادند.
پس از چهلم شهادت مرحوم آیه اللّه حاج آقا مصطفى خمینى قدّس سرّه با استماع سخن رانى آقاى دکتر حسن روحانى که به همین مناسبت در تهران ایراد شده بود، مشارٌالیه را براى سخن رانى در مسجد الرضاعلیه السّلام دعوت کردم، امّا در فرودگاه تهران از پرواز ایشان به مقصد شیراز ممانعت کردند.
بدین ترتیب، خودم منبر رفتم و بیانات اعتراض آمیزى ایراد نمودم. در پایان مجلس شب اوّل، براى نخستین بار در شیراز طى سال هاى اختناق، عدّه اى از حضّار که اغلب جوان و دانش جو بودند با شعار «درود بر خمینى» حرکت کردند. در همان شب، شیشه هاى سینماهاى کاپرى و آریانا شکسته شد و در پایان مجلس شب دوم، مشروب فروشىِ ملت را به آتش کشیدند و از سوى ساواک براى این جانب به عنوان مسبّب این اقدامات پرونده سازى شد، با این ادعا که حرکات مزبور به وسیله شرکت کنندگان در مجلس مسجدالرضاعلیه السّلام انجام یافته و آن ها تحت تأثیر سخنان این جانب اقدام به چنین اعمالى نمودند.
متعاقب این حوادث در تاریخ 20/9/1356شمسى این جانب را دستگیر و به کلانترى یک بردند و فرداى آن روز به زندان عادل آباد منتقل نمودند. حدود یک ماه در بند یک زندانى بودم و سپس از طریق دادسرا آزاد شدم. هم زمان با انتشار مقاله توهین آمیز روزنامه اطلاعات علیه حضرت امام قدّس سرّه و شهادت عدّه اى از مردم وفادار و فداکار شهر قم، در یکى از مجالس ـ که به عنوان مجلس یادبود یکى از دانش جویان در مسجدالرضاعلیه السّلام برگزار گردید ـ سخنان اعتراض آمیزى نسبت به حوادث جارى بیان نمودم.
در تاریخ 2/12/1356شمسى از سوى عمّال رژیم دستگیر و به سراوان بلوچستان تبعید شدم. در طول اقامت اجبارى در سراوان با وجود اقلّیّت بسیار محدود شیعه، در مسجد و منازل براى عموم و در مهدیّه براى کودکان و نوجوانان جلسات ارشادى تشکیل داده و به تدریج در آن جوّ خاموش و منطقه دور افتاده که تا مرز پاکستان فاصله کوتاهى بود، به لطف خداوند توفیقاتى حاصل گردید و حتى با حضور در مساجد اهل تسنّن و تماس با بعضى مولوى هاى ایشان در زمینه تنویر افکار مشارٌالیهم و مأمومین جماعات گام هایى برداشته شد.
در همان ایّام به طور مخفیانه و با لباس مبدّل به ایرانشهر رفته و با حضرت آیه اللّه خامنه اى ـ مدّظلّه ـ که در آن جا تبعید بودند، ملاقات نمودم.
در تاریخ 17/5/57شمسى در آستانه ماه مبارک رمضان از سراوان به بندر لنگه منتقل گردیدم و در همان اوایل، تلگرافى از علماى اعلام و روحانیّت معظّم شیراز مبنى بر احوال پرسى دریافت داشتم که بسیار مفید و مؤثر بود. در بندر لنگه فعّالیّت ها ادامه یافت بدین ترتیب که در یکى از مساجد اقامه جماعت نموده و سخن رانى مى کردم.
برگزارى نماز جمعه یکى دیگر از برنامه هابود که هر هفته به امامت یکى از روحانیان تبعیدى از جمله این جانب اقامه مى شد. افزون بر این، در روزهاى ماه مبارک رمضان در مسجد، جلسه بحث و گفت و گو براى جوانان تشکیل دادم.
عید قربان همان سال در بازگشت از نماز عید که به صورت اجتماعى باشکوه و تظاهراتى گسترده انجام شد، در یکى از میادین شهر بالاى بلندى وسط میدان قرار گرفته و با بلندگوى دستى بیاناتى در زمینه شرایط و مواضع انقلاب ایراد نمودم که با شعارهاى کوبنده مردم انقلابى بندر لنگه همراه بود.
اوایل آذر1357 هنگام بازگشت از تبعید در شهر فسا مورد استقبال اهالى قرار گرفته و در اجتماع بزرگ مردم با ایمان و مبارز فسا سخن رانى کردم.
هنگام ورود به شیراز از پل فسا تا منزل، مورد استقبال نیروهاى مؤمن و انقلابى واقع شدم. با شروع ماه محرّم و برنامه تکبیر پشت بام ها که منجر به شهادت جمعى از هم وطنان عزیز تهرانى گردید،با عدّه اى از دوستان پس از نماز جماعت مغرب و عشا در بانک خون حضور یافته و در جمع هم شهریان عزیز شیرازى که با شور انقلابى براى اهداى خون آمده بودند، مطالبى بیان داشتم.
همان وقت ها برخى مسئولان بیت حضرت امام قدّس سرّه از نوفل لوشاتو با تماس تلفنى به منزل اعلامیه هاى جدید را منتقل نموده و متقابلاً اخبار تازه و حوادث شیراز و دیگر شهرستان هاى فارس را دریافت مى کردند که نمونه اى از آن جریان، تسخیر ساواک فیروزآباد و بعض جزئیات آن بود.
پس از اعلام تصمیم امام امت قدّس سرّه بر مراجعت به ایران به همراه جمعى از دوستان براى استقبال به تهران عزیمت و به همراه دیگر روحانیان مبارز از سراسر کشور در تحصن مسجد دانشگاه تهران شرکت نمودم.
در تاریخ 12/11/1357شمسى براى شرکت در مراسم استقبال از مسجد دانشگاه به سمت فرودگاه رفتیم و پس از آن در جلسه دیدار روحانیان با رهبر کبیر و قائد عظیم الشّأن امام راحل قدّس سرّه حضور یافته و سرانجام به شیراز بازگشتم. در فاصله کوتاهى که به پیروزى انقلاب اسلامى یعنى 22 بهمن 1357 باقى بود، برنامه تظاهرات گسترده مردم را به همراه دیگر برادران و دوستان انقلابى طرّاحى و تنظیم نمودم.
خاطرات پس از پیروزى انقلاب اسلامى
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، کمیته هم آهنگى که این جانب نیز عضو آن بودم، اداره امور شهر را به عهده گرفت. حفاظت و مراقبت از مراکز حسّاس شهر جزء وظایف کمیته بود و لذا خود این جانب در همان روزهاى نخست پیروزى، چندین ساعت در شبانه روز در مرکز صدا و سیماى فارس بودم و بر انجام برنامه ها نظارت داشتم.
پادگان هاى ارتش هم مورد توجّه خاص بود و به تدریج نیروهاى متعهّد و انقلابى پادگان هاى ارتش شناسایى و تحت عنوان انجمن اسلامى به طور مرتّب با ایشان جلساتى داشتم و بدین ترتیب فعّالیّت در سطح پادگان ها گسترش یافت.
در همان روزها طى اطلاعیه اى از مردم درخواست نمودیم براى تشکیل گارد ملّى ثبت نام نمایند که مورد استقبال اقشار مختلف خصوصاً جوانان قرار گرفت و چون متعاقب این جریان از تهران تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامى اعلام شد، اسامى داوطلبانى که ثبت نام کرده بودند براى گزینش تحویل هسته اوّلیّه سپاه گردید.
در آن زمان شورایى براى بررسى و جبران خسارات مالى افراد در انقلاب با برگزارى انتخابات و آراى مردم تشکیل شد که این جانب نیز عضو آن بودم و تا مدتى انجام وظیفه ادامه داشت و پس از اثبات و برآورد میزان خسارت هاى وارده، جبران مى گردید.
تشکیل حزب جمهورى اسلامى که مؤسّسان آن جمعى از خواص یاران امام راحل قدّس سرّه بودند با استقبال بسیار خوبى از سوى نیروهاى انقلابى و اقشار مختلف مردم قرار گرفت. این جانب نیز مدتى در شوراى حزب جمهورى اسلامى شیراز حضور فعّال داشتم. انجمن هاى اسلامى در ادارات و کارخانجات متشکّل از نیروهاى مؤمن، متعهّد و انقلابى این مراکز بود که در شرایط بسیار حسّاس پس از پیروزى انقلاب نقش بسیار مهمى ایفا نموده و مانند چشمان دولت اسلامى بودند و در واقع گردش کار، در ادارات و کارخانجات با نظارت و احیاناً تدبیر آنان صورت مى گرفت.
هنگامى که امام از تهران به قم مراجعت فرمودند با دو نفر دیگر از برادران براى دیدار حضرت امام خمینى قدّس سرّه عازم قم شدیم، هدف از آن سفر علاوه بر زیارت معظّم له رسانیدن نامه آیه اللّه شهید دستغیب قدّس سرّه به محضر امام و ارائه گزارشى از وضعیّت منطقه بود. پس از نماز مغرب و عشا در محلّ اقامت امام، ملاقاتى خصوصى داشتیم و به بعضى سؤالات آن حضرت در باره مسائل شیراز پاسخ دادیم.
مرتبه دیگر به همراه جمعى از دوستان مؤمن و انقلابى با هدایایى از مردم شریف و ایثارگر استان فارس در فیضیّه با امام راحل قدّس سرّه دیدار نمودیم.
بار دیگر در معیّت حضرت آیه اللّه شهید دستغیب به محضر امام قدّس سرّه مشرّف شدیم. در آن جلسه مرحوم حجّه الاسلام والمسلمین حاج سیّد احمد خمینى قدّس سرّه هم حضور داشتند.
در سال 1361شمسى در جریان انتخابات نخستین دوره مجلس خبرگان رهبرى، این جانب از سوى مردم فارس به عضویّت مجلس خبرگان انتخاب شدم.
کلمات کلیدی :