پروژه دانشجویی مقاله پژوهشی در باب دگرگونیهای اجتماعی و مسأله ا
نوشته شده به وسیله ی ali در تاریخ 95/5/29:: 1:37 صبح
پروژه دانشجویی مقاله پژوهشی در باب دگرگونیهای اجتماعی و مسأله انتظار فایل ورد (word) دارای 23 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد پروژه دانشجویی مقاله پژوهشی در باب دگرگونیهای اجتماعی و مسأله انتظار فایل ورد (word) کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی پروژه دانشجویی مقاله پژوهشی در باب دگرگونیهای اجتماعی و مسأله انتظار فایل ورد (word) ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پروژه دانشجویی مقاله پژوهشی در باب دگرگونیهای اجتماعی و مسأله انتظار فایل ورد (word) :
پژوهشی در باب دگرگونیهای اجتماعی و مسأله انتظار
سرنوشتسازترین دگرگونی جهان
دگرگونی اجتماعی از مسائلی است که همواره ذهن دانشمندان را به خود جلب کرده است و هر کدام به فراخور وسع علمی خویش در این باره اظهار نظر کرده و علل و عوامل آن را با توجه به دیدگاه خود شرح و بسط دادهاند.
در این پژوهش با استفاده از سخنان بزرگانی همانند استاد مطهری، (به عنوان عالمی روشن اندیش که نسبت به جایگاه مسأله واقف بوده است) به بحث وبررسی درباره این موضوع خواهیم پرداخت و نیز نظریههایی را که در این باره مطرح شده است نقد و ارزیابی میکنیم. در پایان نظر خود را طرح کرده و به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.
این که چه علل و عواملی باعث دگرگونیهای اجتماعی است، سؤال اصلی و محوری این نوشتار را تشکیل میدهد و با توجه به بضاعت علمی و منابع موجود به آن پاسخ داده خواهد شد.
فرضیهای که در صدد بررسی آن هستیم این است که محتوای باطنی انسان (اندیشه، عقیده و ایدئولوژی) بویژه فطرت کمال جویی و تجدد خواهی انسان علت اکثر دگرگونیهای اجتماعی است. این فرضیه با توجه به این اصل بررسی میشود که فرد و جامعه هر دو اصیلاند. و به تعبیری دیگر این انسان است که اصالت دارد، به عنوان یک موجود با شعور، آگاه، دینخواه و عقلگرا با فطرتی که طالب کمال و تعالی است.
مفاهیم اصلی و کلیدی
انتظار: در لغت یعنی چشم به راه داشتن، چشم داشتن، انتظار داشتن (1) و در اصطلاح، دیده دوختن به راه تحقق امری است که منتظر را به حالت انتظار واداشته است و هرچه آن امر در نظر او مهمتر باشد، برای تحقق آن کوشش و جدیت بیشتری ـ خواه ناخواه ـخواهد کرد (2).
تحول یا دگرگونی: به معنای تغییر و تبدیل چیزی است به چیز دیگر.
دگرگونی و تغییر اجتماعی: این واژه کلی و مبهم، معمولا به معنی تغییر در فرایندهای اجتماعی یا ساختار جامعه به ویژه در بحث گذر از جوامع سنتی به جوامع صنعتی و جدید مطرح میشود. دگرگونی اجتماعی ممکن است مثبت یا منفی، پیشرو یا واپسگرا، قهری یا دستوری، کند یا سریع، جزیی یا کلی، سطحی یا عمیق و موقت یا دائمی باشد. دگرگونی اجتماعی فرایند پیچیدهای است که عوامل متعددی نظیر اختراع، تراوشات ناشی از فرهنگها یا اشاعه ویژگیهای از جوامع دیگر، افزایش یا کاهش جمعیت، تکنولوژی، شخصیتهای بزرگ، جنبشهای اجتماعی، آموزش و پرورش و بیسازمانی اجتماعی و … در آن دخالت دارند. عادت، ترس از گسسته شدن رشته تداوم، سنت گرایی، صاحبان منافع و مقاومت ایدئولوژیک نیز از عوامل عمده ایستادگی در برابر تغییرات اجتماعی است.(3)
علل و عوامل دگرگونی اجتماعی
دانشمندان بر این مسأله که عامل اصلی تحولات و دگرگونی اجتماعی چیست، اتفاق نظر ندارند و هر یک عاملی را مؤثر و دخیل میدانند. گروهی عوامل مادی را منشأ اثر دانسته، عدهای شرایط جغرافیایی و خون و نژاد را عامل تحول میدانند، برخی فرهنگ و عقیده و ایدئولوژی و به طور کلی محتوای باطنی انسان را مهمترین عامل میدانند و گروهی از نقش شخصیتها و نوابغ و قهرمانان سخن به میان آورده و آن را یگانه عامل دگرگونی میدانند. در زیر، نظریههای گوناگون در این باره مطرح و مورد نقد و بررسی قرار میگیرد:
1ـ خون و نژاد
طبق این نظریه، عامل اساسی پیش برنده تاریخ، نژادها هستند، زیرا بعضی نژادها و خونها استعداد فرهنگ آفرینی و تمدن گستری دارند و برخی دیگر خیر، بعضی میتوانند علم و صنعت و اخلاق تولید کنند و گروهی صرفا مصرفکنندهاند.
ارسطو، برخی نژادها را مستحق برده داشتن و بعضی دیگر را مستحق برده شدن میدانست. طرفدار این نظریه کنت گوبینو، فیلسوف معروف فرانسوی است. این نظریه به گوبینیزم نیز مشهور است. (4)
این که معتقد شویم تنها یک نژاد است که تحول و تطور تاریخ به دستش صورت میگیرد، یا این که همه انسانها در آن دخیلاند، مشکلی را حل نمیکنند، زیرا معلوم نیست چرا زندگی انسان یا نژادی از انسان متحول و متطور است و زندگی حیوان چنین نیست. این که یک نژاد باشد یا همه نژادها، راز تحرک تاریخ را نمیگشاید. البته شاید نتوانیم تفاوت نژادها را به طور کلی انکار کنیم. چرا که ممکن است در عین این که همه استعداد دارند، برخی نژادها دارای استعداد بیشتری باشند.(5)
2ـ شرایط اقلیمی و جغرافیایی
بر اساس این نظریه، عامل سازنده تمدن و به وجود آورنده فرهنگ و تولید کننده صنعت، محیط و شرایط اقلیمی و جغرافیایی است. در مناطق معتدل، مزاجهای معتدل و مغزهای نیرومند ومتفکر به وجود میآید. علاوه بر این، شرایط اقلیمی و محیط جغرافیایی و منطقهای بر روی نژادها تأثیر میگذارد و استعدادهای خاص ایجاد میکند و درنهایت عامل پیش برنده تاریخ میشوند. (منتسکیو) دانشمند جامعه شناس فرانسوی طرفدار این نظریه است.(6)
بنابراین موقعیتهای جغرافیایی خاص در رشد عقلی و فکری و ذوقی و جسمی انسانها مؤثرند. همچنین تاریخ تنها در میان انسانهای برخی اقلیمها و منطقهها تحرک دارد، و در محیطها و منطقههای دیگر، ثابت و یک نواخت و شبیه سرگذشت حیوان است. اما پرسش اصلی به قوت خود باقی است که مثلا چرا زنبور عسل یا سایر جانداران که در همان مناطق جغرافیای زیست میکنند فاقد تحرکاند. در واقع عامل اصلی اختلاف میان آدمی و حیوان، که یکی ثابت میماند و دیگری به طور دائم از مرحلهای به مرحله دیگر انتقال مییابد، چیست؟ نتیجه این که این عامل نیز آنچنان که باید، استحکام ندارد.
3ـ نظریه الهی
طبق این نظریه آن چه در زمین پدید میآید، امری است آسمانی که بنا بر حکمتی بر زمین فرود آمده است. تحولات و تطورات تاریخ را میتوان جلوهگاه مشیت حکیمانه و حکمت الهی دانست. پس آن چه تاریخ را جلو میبرد و دگرگون میسازد، اراده خداوند است و تاریخ واجتماع پهنه بازی اراده مقدس الهی است. «بوسوئه» مورخ و اسقف معروف،طرفدار این نظریه است.(8)
این نظریه سستترین و بیپایهترین نظریه در باب دگرگونیهای اجتماعی است. زیرا مگر تنها تاریخ است که جلوهگاه مشیت الهی است؟ نسبت مشیت الهی به همه اسباب و علل جهان مساوی است،هم چنان که زندگی متحول و متطور آدمی جلوهگاه مشیت الهی است، زندگی ثابت و یک نواخت زنبور عسل و سایر جانداران هم جلوهگاه مشیت حکیمانه خدا است. پس سخن در این است که مشیت الهی، زندگی انسان را با چه نظامی آفریده است و چه رازی در آن نهاده است که به طور دائم در تغییر و تغیر است، در صورتی که زندگی حیوانات دیگر، فاقد آن راز است.(9)
4ـ نوابع و قهرمانان
طبق این نظریه، تحولات و دگرگونیهای تاریخ، اعم از علمی، سیاسی،اقتصادی و فنی و یا اخلاقی،به وسیله نوابغ به وجود میآید. تفاوت آدمی با سایر جانداران در این است که جانداران از نظر استعدادهای طبیعی در یک درجهاند، بر خلاف انسانها که از نظر استعداد تفاوتهایی دارند، نوابغ و قهرمانان، افراد استثنایی هر جامعهاند که از قدرت خارق العادهای از نظر عقل، اراده، ذوق و ابتکار برخورداند و هرگاه در جامعهای پدید آیند، آن جامعه را از نظر علمی و فنی،اخلاقی و اقتصادی و سیاسی و نظامی به جلو میبرد و به سعادت و تکامل نزدیک میکنند. از این رو اکثریت افراد بشر فاقد ابتکار، دنباله رو و مصرف کنندهاند. «کارلایل» فیلسوف معروف انگلیسی چنین نظری دارد. (10)
این نظریه، اعم از این که درست باشد یا نادرست، به طور مستقیم به فلسفه تاریخ، یعنی به عامل محرک تاریخ مربوط میشود.
البته این که فقط نوابغ و قهرمانان قدرت خلاقیت و ابتکار داشته باشند امر بعیدی است، زیرا در تمام افراد بشر،کم و بیش استعداد اختراع و ابداع و نوآوری وجود دارد. بنابراین همه افراد یا حداقل اکثر آنها میتوانند در خلق و تولید و اختراع سهیم باشند. البته سهمشان نسبت به نوابغ ناچیز است. (11)
5ـ اقتصاد و عامل مادی
براساس این نظریه، اقتصاد تنها عامل محرک تاریخ است. تمام شؤون اجتماعی و تاریخی هر قوم و ملت، اعم از شؤون فرهنگی و مذهبی و سیاسی و نظامی و اجتماعی، جلوهگاه شیوه تولید و روابط تولیدی آن جامعه است. تغییر و تحول در بنیاد اقتصادی جامع است که جامعه را از بیخ و بن زیر و رو میکند. و جلو میبرد نوابع،که در نظریه قبل سخنشان به میان آمد،جز مظاهر نیازهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی جامعه نیستند و آن نیازها به نوبه خود معلول دگرگونی ابزار تولید است.
نظریه «ماتریالیسم تاریخی» بر اساس چنین اندیشهای به وجود آمده است. ماتریالیسم تاریخی، یعنی برداشتی اقتصادی از «تاریخ» و برداشتی اقتصادی و تاریخی از «انسان» بدون برداشتی انسانی از اقتصادی یا تاریخ.
جان کلام این که تاریخ، طبیعت مادی دارد نه معنوی و انسانی. و تمامی دگرگونیهای اجتماعی و تاریخی، زاییده عامل اقتصادی و مادی است. این نظریه، ریشه انقلابها را دو قطبیشدن جامعهها از نظر معیشت میداند و مدعی است که تمام خصلتهای مادی و معنوی انسان از جامعه گرفته میشود و در سرشت انسان آن چه را الهیون فطرت مینامند وجود ندارد. انسان و وجدانش را، جامعه به کمک عوامل بیرونی میسازد. بر این اساس انسان همانند نواری است خالی که نسبت به آن جه در آن ضبط میشود حالت بیتفاوتی و بیطرفی دارد و هیچ عکسالعملی نسبت به آن نشان نمیدهد.(12)
نظریه ماتریالیسم تاریخی دارای اصول و مبانیای است که نقد و بررسی آنها از حوصله این پژوهش خارج است و خود مقالهای مستقل میطلبد.(13)
درمقابل این نظریه، نظریهای دیگر است که عامل اقتصادی را تنها و یگانه عامل دگرگونی اجتماعی نمیداند و به اصالت روح اعتقاد دارد. البته اسلام منکر تأثیر عالم اقتصادی در تحولات اجتماعی نیست، ولی هیچ گاه عامل ماده را بر روح مقدم نمیدارد و معتقد است که وجود اصیل انسان را نمیتوان با ماده و شؤون آن توجیه و تفسیر کرد.(14)
6ـ فطرت
آدمی دارای خصایص و ویژگیهایی است که به موجب آنها زندگی اجتماعیاش در حال تکامل و پیشرفت است. ویژگی نخست: حفظ و جمع تجارب و آموختههای دیگران و استفاده از آنها است.
ویژگی دوم: یادگیری از راه بیان و قلم است.
ویژگی سوم: مجهز بودن به نیروی عقل و ابتکار است.
ویژگی چهارم: میل ذاتی و علاقه فطری به نوآوری است، یعنی حب ذاتی آدمی به نوآوری و خلاقیت، محدود به هنگام ضرورت نیست، بلکه این میل در او به طور ذاتی به ودیعه نهاده شده است و جزء جدایی ناپذیر سرشت وی محسوب میشود.
این چهار ویژگی، نیرویی را در انسان به وجود میآورد که همواره آدمی را به جلو میراند. اما در حیوانات دیگر، نه استعداد نگه داری تجربه و نقل و انتقال آن وجود دارد و نه استعداد خلق و ابتکار که خاصیت قوه عاقله است و نه میل شدید به نوآوری وجود دارد. این است که حیوان در جا میزند و زندگی ثابت و یک نواختی دارد، اما انسان به پیش میرود و زندگیاش به طور دائم در حرکت و تغییر و تغیر است و دگرگون میشود.(15)
وجود چنین ویژگیها و خصوصیتهایی است که سبب تکامل و تعلالی بشر میشود، لذا شهید مطهری این نظریه را بسیار عالی میداند و درباره آن سخنان ارزشمندی دارد.
فطرت کمال جوی و افزون طلب آدمی این گونه است که هر مقدار واجد چیزی باشد، باز میخواهد مرحله بالاتری را طی کند و افقهای جدیدی را به رویش بگشاید و به وضع موجود قانع نگردد.(16)، نظریه فطرت، که از آن به عنوان «محتوای باطنی انسان» نیز میتوان یاد کرد، نظریه شهید مطهری است. (17)
دگرگونی و مسأله انتظار
گفته شد که این «محتوای باطنی» و به عبارتی فطرت پاک و بی آلایش و نوگرای آدمی است که سهم مهمی در دگرگونیهای اجتماعی داشته و باعث و بانی اکثر تحولات اجتماعی و تاریخی است. البته عوامل دیگر نیز دخالت دارند، اما نه به اندازه عقیده و باطن انسان. مسأله انتظار وظهور منجی و مصلح بشر را نیز میتوان از دیگر عوامل تحول اجتماعی و تاریخی دانست. این مسأله نشأت گرفته از دین و اعتقادات مذهبی انسان است، لذا این موضوع از دیر زمان مطرح بوده و همه ادیان به ظهور منجی و مصلحی در آخر الزمان بشارت داده و درباره آن سخن گفتهاند. انتظار در اسلام به ویژه در مذهب تشیع از جایگاه والا و عظیمی برخوردار است. شیعه بنا به روایات رسیده از پیامبر اسلام و ائمه (علیهم السلام) بر این عقیده است که در مقطعی از تاریخ زندگی بشر منجی نهایی و قائد جهانی ظهور خواهد کرد و حکومت واحد جهانی را بر اساس احکام الهی در زمین برپا خواهد ساخت. البته آیات قرآن بر این نکته تصریح دارند که آینده از آن پارسایان و شایستگان است و آنان هستند که وارثان زمیناند. از جمله آیه 105 سوره انبیا است:
«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر، ان الارض یرثها عبادی الصالحون»، در زبور داود، از پس ذکر «تورات» نوشتهایم که سرانجام زمین را بندگان شایسته ما میراث برند و صاحب شوند.
امام باقر(ع) میفرماید: این بندگان شایسته که وارثان زمین میشوند، اصحاب مهدی هستند، در آخر الزمان. (18)
اصل انتظار، که شیعه هم (آن هم با خصوصیات و ویژگیهای خاص)به آن معتقد است، از بالاترین عبادتها شمرده شده است. اما این که حقیقت انتظار چیست؟ و کدام انتظار مورد اشاره ائمه (علیهم السلام) قابل توجه است؟
انتظار، عامل سازندگی و تحرک و تعهد است و جامعه را به طرف کمال نهایی پیش میبرد و راه را برای ظهور مصلح کل هموار میسازد. اما گاهی، برخی افراد انتظار را به گونهای معنا میکنند که جز ضعف و تسلیم و ویرانگری و اسارت بخشی، مفهومی نخواهد داشت. در زیر به بررسی این دو بینش درباره انتظار، که باعث به وجود آمدن دو نوع دگرگونی در سطح اجتماعی میشوند، میپردازیم:
1ـ انتظار منفی
انتظاری است ویرانگر و مخرب که بازدارنده و فلج کننده است وجامعه را به طرف انحطاط و سقوط میکشاند. هستند افرادی که خیال میکنند انتظار یعنی دست روی دست گذاشتن و منتظر ظهور مصلح ماندن. در نظر اینان هر اصلاحی محکوم به شکست است و گناه و فساد و ظلم و تبعیض و حقکشی، راه را برای ظهور منجی بشریت باز میکند. بدیهی است این گونه انتظار، عاملی است برای توجیه ستمها و فسادها و حقکشیها و بیعدالتیها، مسئولیتگریزی و مسؤولیت ستیزی و پشت کردن به انسان و بشریت. بر اساس چنین برداشتی اگر جامعهای در اوج عزت و اقتدار هم باشد، به ذلت و فلاکت گرفتار میشود. ساده اندیشان و بیمار دلان، گمان بردهاند که فسق و فجور،زور و استبداد، جهل و گمراهی، رکود وجمود، سکون و سکوت و پژمردگی و افسردگی عاملی است در تسریع حرکت بشری که با قیام جهانی، به رهبری مصلح کل، به نهایت و اوج خود خواهد رسید و آن جاست که حکومت جهانی واحد پدیدار خواهد شد و صلح و عدالت همه جا را فرا خواهد گرفت.
کلمات کلیدی :