مقاله امر به معروف و نهی از منکر تحت word
نوشته شده به وسیله ی ali در تاریخ 95/7/29:: 4:27 صبح
مقاله امر به معروف و نهی از منکر تحت word دارای 113 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد مقاله امر به معروف و نهی از منکر تحت word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله امر به معروف و نهی از منکر تحت word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن مقاله امر به معروف و نهی از منکر تحت word :
امر به معروف و نهى از منکر
بارى ، امر به معروف و نهى از منکر بزرگترین محور دین و مسائله مهمى است که براى آن ، خداوند تمام پیامبران را برانگیخت . چنانکه اگر بساط امر به معروف و نهى از منکر بر چیده و از نظر عملى و علمى مهمل گذارده شده بود، نبوت بیهوده مى گشت و دیانت نابود مى شود، سستى و گمراهى و جهل و فساد همه را فرا مى گرفت ، کج اندیشى فراگیر مى شد و شهرها ویران و مردمان هلاک مى گشتند و هر چند آن واقعه اى که از آن بیم داریم ، واقع مى شد اما چه بسا مردم تا روز قیامت از هلاک خود آگاه نمى شدند،
بنابراین ؛ ععع انا للّه و انا الیه راجعون ، )) زیرا از نظر علمى و علمى آثار این محور نابود شده و حقیقت و نشانه اش محو گردیده و نیرنگ آدمیان بر دلها چیره شده و مراقبت خداوند از دلها رخت بربسته و مردم در پیروى از مردم از هوى و هوس همچون چهارپایان افسار گسیخته شده اند و مؤ من راستین که ملامت کننده اى او را از راه خدا باز ندارد، در پهناى گیتى کمیاب گشته است . پس هر که در جبران این سستى و پر کردن این شکاف تلاش کند، یا در عمل عهده دار آن شود و یا اقدام در اجراى آن کند، با این هدف که این سنت از میان
رفته را بازسازى کند و بر آن اهتمام بورزد و در راه زنده کردن آن دامن همت بر کمر زند، چنین شخصى از میان مردم براى احیاى سنتى که سرانجام روزگار به نابودى آن انجامیده ، از خود گذشتگى کرده و مصمم به تقربى شده که تمام مراتب قرب در برابر آن ناچیز است ، و اکنون ما آگاهى و اطلاع از آن را در چهار باب شرح مى دهیم :
باب اول در وجوب و فضیلت امر به معروف و نهى از منکر.
باب دوم در ارکان و شرایط امر به معروف و نهى از منکر.
باب سوم در موارد انجام آن و بیان منکراتى که عادت معمول شده است .
باب چهارم در امر به معروف و نهى از منکر فرمانروایان .
در وجوب و فضیلت امر به معروف و نهى از منکر و نکوهش ترک آنها
دلیل به این مطلب ، بعد از اجماع امت اسلامى و عنایت عقلهاى سالم بر آن ، آیات و اخبار و آثار وارد شده است .
اما آیات ، قول خداى تعالى : (( و لتکن منکم امه یدعون الى الخیر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون . )) (276) در آیه فوق به طور وضوح ، وجوب آمده است ، زیرا کلمه (( ((والتکن )) )) امر است و ظاهر امر ایجاب است و در این آیه توضیحى است مبنى بر این که رستگارى منوط بر آن است ، زیرا به طور حصر بیان کرده و فرموده است : (( و اولئک هم المفلحون . )) و نیز در آیه آمده است که این عمل واجب کفایى است نه واجب عینى ، زیرا وقتى که گروهى اقدام کردند، از دیگران ساقط مى گردد، چون نفرموده است که همگى امر به معروف کنید، بلکه فرموده است : ((باید جمعى از میان شما دعوت به نیکى کنند.)) بنابراین هرگاه یک فرد و یا جمعى اقدام کنند، تکلیف از دیگران برداشته شده و
رستگارى از آن کسانى خواهد بود که امر به معروف کرده اند ولى اگر تمام مردم از آن خوددارى کنند ناگزیر گناه متوجه تمام کسانى است که توانایى انجام آن را داشته اند.
خداى تعالى فرموده است : (( لیسوا سواء من اهل الکتاب امه قائمه یتلون آیات اللّه آباء اللیل و هم یسجدون ، یؤ منون باللّه و الیوم الا خر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فى الخیرات و اولئک من الصالحین . )) (277)
در این آیه خداى متعال صالح بودن آنان را به صرف داشتن ایمان به خدا و روز واپسین گواهى نکرده است ، بلکه امر به معروف و نهى از منکر را نیز بر آن افزوده است . از امیرالمؤ منین علیه السلام نقل شده است که حمد و ثناى خدا را به جا آورد و گفت : ((بارى کسانى که پیش از شما بودند، به سبب گناهانى که مرتکب مى شدند و عالمان دینى و دانشمندان مسیحى آنان را نهى از منکر نکردند، هلاک شدند و چون در گناهان خود پایدار ماندند و علماى دینى و دانشمندان آنان را از آن رفتار منع نکردند، عذابها بر ایشان فرو ریخت . بنابراین شما امر به معروف و نهى از منکر کنید و بدانید که امر به معروف و نهى از منکر هرگز اجل را نزدیک و روزى را قطع نمى کند، زیرا آنچه خداوند مقرر فرموده همچون قطره اى باران از آسمان به
زمین فرود مى آید و به هر کسى به مقدار زیاد یا کم که خدا مقدر کرده است ، مى رسد، پس اگر به کسى از شما مصیبتى در خانواده یا مال و یا جانتان رسید یا آن که از برادر مسلمانى درباره خانواده یا مال و یا جانتان خشونتى (312) دیدید، نباید نسبت به او برآشفته شوید، زیرا که فرد مسلمان تا وقتى که مرتکب عمل پستى نشده از خیانت دور است ؛ عملى که هرگاه بین مردم فاش شود شرم مى کند و فرومایگان اصرار به نشر آنها دارند مانند قمارباز برنده اى که در نخستین موفقیت از تیر بازیش انتظار جلب منفعت و دفع ضرر دارد،
همچنین شخص مسلمانى که از خیانت دور است ، از خداى تعالى یکى از دو نیکى را انتظار دارد؛ یا دعوت حق را لبیک مى گوید که آنچه نزد خداست براى او بهتر است و یا روزى خدا را مى خواهید براى این که داراى خانواده و ثروت شود و دیانت و شخصیت داشته باشد، زیرا مال و اولاد زراعت دنیا و عمل صالح زراعت آخرت است و گاهى خداوند هر دوى آنها را براى مردمانى فراهم مى آورد.))(313)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: ((خداوند دو فرشته به سوى مردم شهرى ، فرستاد تا آن شهر را بر سر مردمش خراب کنند، وقتى که فرشتگان به آن شهر رسیدند، مردى را در حال دعا و تضرع دیدند، یکى از فرشتگان به رفیقش گفت : آیا این شخص را نمى بینى که دعا مى کند؟ او گفت : مى بینم ، اما دستور پروردگارم اجرا مى کنم . آن فرشته گفت : اما من دست به کارى نمى زنم بلکه نزد پروردگارم بر مى گردم . و به درگاه خداوند بازگشت و عرض کرد: پروردگارا! من به آن شهر رسیدم و فلان بنده تو را دیدم که به
درگاه تو دعا مى کند و مى نالد. خداوند فرمود: برو و دستورى را که داده بودم اجرا کن ، زیرا او مردى است که هرگز چهره اش را به سبب معصیت من درهم نکشیده است .))(314)
از آن حضرت نقل شده است که ((مردى از قبیله خثعم نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و اله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه ، بالاترین چیز در اسلام چیست ؟ فرمود: ایمان به خدا عرض کرد: پس از ایمان چیست ؟ فرمود: صله رحم ، گفت : بعد از آن چیست ؟ فرمود: امر به معروف و نهى از منکر، آن مرد پرسید: حال کدام عمل نزد مبغوض تر است ؟ فرمود: شرک به خدا، عرض کرد: بعد از آن چیست ؟ فرمود: قطع رحم ، عرض کرد: بعد از قطع رحم ، چیست ؟ فرمود: امر به معروف و نهى از منکر.))(315)
از آن حضرت است که مى گوید: ((امیرالمؤ منین علیه السلام فرموده است : رسول خدا صلى اللّه علیه و اله به ما امر فرمود تا با گنهکاران با چهره درهم کشیده برخورد کنیم .))(316)
از آن حضرت نقل شده است که فرمود: ((امر به معروف و نهى از منکر دو مخلوق از آفریده هاى خدایند؛ هر کس آنها را یارى کند، خداوند او را عزیز گرداند و هر که آنها را خوار کند، خداوند او را خوار سازد.))(317)
از آن حضرت نقل شده است : ((که هرگاه بر جمعى مى گذشت که با هم در ستیز بودند، از آنها نمى گذشت مگر آن که سه مرتبه با صداى بلند مى فرمود: از خدا بترسید.))(318)
از ابوالحسن الرضا علیه السلام است که فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه علیه و اله مى فرمود: هرگاه امتم امر به معروف و نهى از منکر را به یکدیگر واگذارند باید به خداوند اعلام جنگ کنند.))(319)
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: چگونه خواهید بود زمانى که زنان شما فاسد و جوانان شما فاسق شوند و امر به معروف و نهى از منکر نکنید؟ عرض شد: یا رسول اللّه ، آیا چنین زمانى خواهد بود؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن هم خواهد شد، چگونه خواهید بود وقتى که امر به منکر کند و نهى از معروف ؟ گفتند: یا رسول اللّه ، آیا چنین چیزى خواهد شد؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن هم خواهد شد، چگونه خواهید بود وقتى که منکر را معروف و معروف را منکر ببینید.))(320)
از پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل شده است : ((همانا خداوند مؤ من ضعیف بى دین را دشمن مى دارد، عرض شد: مؤ منى که بى دین باشد، چگونه مؤ من است ؟ فرمود: آن که نهى از منکر نمى کند.))(321)
در کتاب تهذیب از امام صادق علیه السلام نقل شده است ، به گروهى از یارانش فرمود: ((بر من لازم است که بى گناهان شما را به جرم مبتلایانتان مؤ اخذه کنم ، چگونه بر من لازم نباشد در حالى که شما از زشتکارى کسى مطلع مى شوید و بر او اعتراض نمى کنید، از او فاصله ، نمى گیرید و او را نمى آزارید تا آن عمل را ترک کند.))(322)
امیرالمؤ منین علیه السلام در پایان گفتارى فرمود: ((هر کس نهى از منکر را با قلب ، دست و زبانش ترک کند، مرده اى در بین زنده هاست .))(323)
غزالى این سخن امیرالمؤ منین علیه السلام را در بخش آثار به حذیفه نسبت داده و در همانجا از على علیه السلام نقل شده است (324) که فرمود: ((نخستین چیزى که باعث غلبه و پیروزى شما مى شود؛ جهاد با دست ، سپس جهاد با زبان و پس از آن جهاد با دلهایتان است که اگر به دل هم امر به معروف و نهى از منکر نشود، آن دل واژگونه و زیر و رو خواهد شد.)) (325)
خوشرویى و خوشخویى
شاید گیراتر از «حسن خلق»، واژهاى نباشد که ترسیم کننده روحىزلال و طبعى بلند و رفتارى جاذبهدار باشد. چیزى که عنوان برجستهرفتار یک مسلمان است و معیار کمال ایمان یک مؤمن، آنگونه کهرسول خدا(ص) نیز، به این فضیلت متعالى آراسته بود.
بخشى از اخلاق نیکو، در «خوشرویى» متجلى است، بخشى در«خوشخویى» و بخشى هم در «خوشگویى». و چه خوش است که به اینسه «خوش» مبارک و مقدس، بپردازیم و از آنها کلیدى براى گشودنقلعه دلها و عاملى براى تحکیم رابطهها بسازیم.
خوشرویى
در مواجهه دو نفر با یکدیگر، پیش از هر سخن و عمل، دوصورت با هم روبهرو مىشود. مواجهه دو انسان با هم و کیفیت اینرویارویى چهرهها، نقش عمده در نحوه گفتار و رفتار دارد و رمزگشایش قفل دلهاست.
«خوشرویى»، هم در نگاه مطرح است، هم در لبخند.
هم در گفتار آشکار مىشود، هم در رفتار.
چه بسا رابطهها و دوستیهایى که با «ترشرویى» و «اخم کردن» و«عبوس شدن» به هم خورده است. از سوى دیگر مبدا بسیارى از آشناییهاهم یک «تبسم» بوده است.
وقتى با چهره شکفته و باز با کسى روبهرو مىشوید، در واقع کلیدمحبت و دوستى را به دست او دادهاید. برعکس، چهره اخمو وابروهاى گرهخورده و صورت درهم و بسته، دریچه ارتباط وصمیمیت را مىبندد.
اگر این خوشرویى و خندهرویى با نیت پاک و الهى انجام گیرد،علاوه بر تاثیر محبتآفرین، «حسنه» و «عبادت» به حساب مىآید.
از امام باقر(ع) سخن بیاوریم که فرمود:
«تبسم الرجل فى وجه اخیه حسنه»; (1) .
لبخند انسان به چهره برادر دینىاش «حسنه» است!
تبسم، مبدا بسیارى از آشناییها و زداینده بسیارى از غمها وکدورتهاست. شگفت از کسانى است که از این کار بىزحمت و رنج وخرج، که برکات فراوان دارد، طفره مىروند و به سختى حاضرند«گلخنده» مسرت را بر لبان خود و چهره دیگران بیافرینند.
برخورد با چهره باز با دیگران، آنان را آمادهتر مىسازد تا دل بهدوستى با شما بسپارند. خندهرویى و بشاش بودن، دیگران را دل وجرات مىبخشد، تا بىهیچ هراس و نگرانى، با شما باب آشنایى را بازکنند و سفره دلشان را پیشتان بگشایند.
اگر با خوشرویى، بتوانید بار سنگین غم دوستان را سبک کنید،کارتان عبادت است و اگر با یک تبسم، بتوانید خاطرى را شاد سازید، بهخدا نزدیکتر شدهاید. به قول حافظ:
دایم گل این بستان، شاداب نمىماند.
دریاب ضعیفان را، در وقت توانایى.
غمزدایى
وقتى یک چهره گشاده و لبخند صمیمى، غمى را از دل مىزداید،چرا باید از این «احسان»، دریغ کرد؟
بعضیها حضورى غمآفرین دارند، برخى هم محضرى غمزدا.گروه اخیر، آیت لطف الهىاند که قدرشان ناشناخته است.
سعدى مىگوید:
گفته بودم چو بیایى غم دل با تو بگویم چه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایى.
انسانها نیازمند محبتاند.
این تشنگى، جز با ملاطفت و خوشرویى برطرف نمىشود.
اگر اولین برخورد ما با کسى، به گونهاى باشد که غم او را به شادىو نگرانىاش را به اطمینان مبدل سازد، دریچهاى به دنیاى صفا و سروربه رویش گشودهایم. این نیز نزد خداوند، حسنه و عبادت است.
باز هم حدیثى از حضرت صادق(ع):
«من اخذ من وجه اخیه المؤمن قذاه کتب الله له عشر حسنات»; (2) .
کسى که از چهره برادر دینىاش، رنج و اندوهى را بزداید، خداوندبه پاداش آن، ده «حسنه» در نامه اعمالش مىنویسد.
مگر این کار نیک، چه اندازه زحمت دارد؟
البته این رفتار، نوعى هنرمندى در معاشرت است، قلبى مهربانمىخواهد و عاطفهاى سرشار و خصلتى نوعدوستانه. شاد کردندیگران، چهره دیگرى از همین «غمزدایى» است. گاهى با توجهى،نگاهى، محبتى، کلامى، هدیهاى و ; مىتوان انسانى را مسرور ساختو در نتیجه خدا را از خود راضى ساخت.
در این زمینه، باز هم سخنى از پیشواى صادق شیعه بیاوریم که فرمود:
«ایما مسلم لقى مسلما فسره سره الله عز و جل»; (3) .
هر مسلمانى که با مسلمانى دیدار کند و در برخورد، او را شادمانسازد، خداى متعال نیز او را خوشحال و مسرور خواهد ساخت.
وقتى مىتوان با کلماتى و چهره و برخوردى خوش و دلپذیر،خاطرى را خرسند ساخت، چرا باید با گفتن کلماتى ناخوشایند واندوهآفرین، غم بر چهره دیگرى نشاند و او را به یاد روزهاى تلخشانداخت و او را مایوس و دلسرد ساخت؟
هنرمند کسى است که بتواند غبار غم از خاطرها بزداید. باز به قولحضرت لسانالغیب:
سمنبویان، غبار غم چو بنشینند، بنشانند.
پرىرویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند.
خوشگویى
از شاخههاى دیگر «حسن خلق»، که رابطهها را استوارتر و پیوندهارا صمیمىتر مىسازد، گفتار دلپذیر و شادىبخش است. متانت درسخن و ادب در گفتار و زیبایى در کلام، خصلت پاکدلان بىکینه استو خلق و خوى اولیاء دین.
ارزش انسان و جوهره وجودىاش را زبان و بیان روشن مىسازد:
یکى تحقیر مىکند، یکى تشویق.
یکى عیبجویى مىکند، دیگرى تحسین و تقدیر.
یکى ملامت مىکند، دیگرى پر و بال مىدهد و امید مىآفریند.
کدام یک خوبتر است؟
شما خودتان چگونه بیان و زبانى دارید؟ تلخ یا شیرین؟ گزنده یامرهم
گذارنده؟
آیا با دیگران همانگونه صحبت مىکنید که دوست دارید دیگرانبا شما آنچنان حرف بزنند و خطاب کنند؟
پذیرایى از دیگران، همیشه با غذا و میوه و شیرینى نیست.
گاهى پذیرایى، با یک کلام خوب و سخن شایسته است. این اکرام،بالاتر از تغذیه و اطعام است، چرا که گفتار شایسته و زیبا، غذاى روحاست.
گفتن یک «آفرین»، «احسنت»، «بارکالله» مگر چقدر هزینه و خرجدارد؟
کسانى هستند که جان مىدهند، ولى حاضر نیستند یک کلامتشویقآمیز و محبتبار بر زبان جارى کنند. بشنویم از رسولخدا(ص) که اسوه اخلاق حسنه و الگوى ادب در گفتار و رفتار است کهفرموده است:
«من اکرم اخاه المؤمن بکلمه یلطفه بها و فرج عنه کربته لم یزل فى ظل اللهالممدود علیه الرحمه ما کان فى ذلک»; (4) .
هر کس برادر باایمانش را با گفتن کلامى ملاطفتآمیز و غمزدا،مورد تکریم قرار دهد، تا وقتى او شادمان است، گوینده آن سخنهمواره در سایه رحمت گسترده الهى به سر مىبرد.
کلام تشویقى و آفرین و مرحبا گفتن بر عمل شایسته دیگرى نیز،از اینگونه صالحات است. باز هم از کلام امام صادق(ع) بشنویم:
«من قال لاخیه المؤمن «مرحبا» کتب الله له مرحبا الى یوم القیامه»; (5) .
هر کس به برادر مؤمن خود «مرحبا» بگوید، خداى متعال تا روزقیامتبراى او مرحبا و آفرین مىنویسد.
غیر از پاداش الهى، تاثیرات اجتماعى «خوشگویى» در نرم ساختندلها و جلب عاطفهها و استوار ساختن رابطهها مشهود است. آنکهخوشسخن باشد، از دیگران نیز کلام نیکو مىشنود. «این جهان کوه استو فعل ما ندا» و البته که حرف و سخن ما هم در کوهستان زندگیها انعکاسدارد و خوبى آن به خود ما منعکس مىشود.
کسى که گفتار مؤدبانه داشته باشد، دیگران نیز با او مؤدبانه سخنخواهند گفت. وگرنه ; «کلوخانداز را پاداش، سنگ است». از کلام مولاعلى(ع) است که:
«اجملوا فى الخطاب تسمعوا جمیل الجواب»; (6) .
زیبا خطاب کنید، تا جواب زیبا بشنوید!;
کیفیتبرخورد ما با انسانهاى دیگر، همان نتیجه را به ماء;//:فبرمىگرداند. ادب، ادب مىآورد و توهین و فحش، بدزبانى و اهانتمتقابل را در پى دارد.
خوشخویى
از رموز موفقیتحضرت رسول(ص) در دعوت و رسالتخویش، اخلاق نیکو و برخورد شایسته و جذاب با مردم بود. «حسنخلق» آن حضرت، امتیاز بارز آن مظهر رافت و رحمتبود. با همین«اکسیر اعظم» دلها را جذب مىکرد، دشمنان را دوست مىساخت، کینههارا به مهربانى مبدل مىکرد، الفت مىآفرید و پیوند مىداد، دلها را با دلها،دستها را با دستها! و به همین سبب مدال «انک لعلى خلق عظیم» (7) از خداىعظیم دریافت کرد.
کلام نرم، رفتار شایسته، گفتار مؤدبانه و جاذبهدار، تحمل فراوان وحلم و بردبارى و چهره گشاده و بشاش، از مظاهر و جلوههاى «حسنخلق» است. به تعبیر دیگر، وقتى محبتخود را به دیگران ببخشید، درحوادث، صبور و شکیبا باشید، خشم خود را فرو خورده،خویشتندارى کنید، بدى را با خوبى پاسخ دهید و از خشونت وعصبانیت و بدزبانى و تحقیر و توهین و تکبر به دور باشید، داراى«حسن خلق» هستید.
اگر خداوند به صاحبان حسن خلق، پاداش جهاد و شهادتمىدهد، بیجا و گزاف نیست، چرا که این هم نوعى مجاهده دارد. پیامبراکرم(ص) براى تثبیت و گسترش همین کمالات اخلاقى و «خوشخویى»برانگیخته شد. از کلمات نورانى او است:
«ان الرجل یدرک بحسن خلقه درجه الصائم القائم»; (8) .
گاهى انسان در سایه خوشخویى، به مقام و رتبه روزهدارانشبزندهدار مىرسد!
انسى که مؤمنان با یکدیگر مىگیرند، بسیار قیمتى و باارزش استو این در سایه خوش اخلاقى پدید مىآید که حلقه وصل انسانها به هماست. در جوامع غربى، برخوردها اگر شاد و همراه با لبخند است، آنخوشرویىها حرکات سطحى و ظاهرى است و ریشه در عمق دلهاندارد. «اخلاق آمریکایى» و «اروپایى»، تصنعى است. اما حسن خلق وخوش برخوردى در جوامع ایمانى و اسلامى، ریشه در متن عقیده داردو انسانها با هم یکدل و صمیمىاند، و دلسوز و رؤوف و بامحبت!
پیامبر اکرم(ص) رابطه مؤمن با مؤمن و برخوردشان را با هم،همچون رسیدن یک تشنه به آب سرد و گوارا مىداند که با آن سیرابىمىشود:
«ان المؤمن لیسکن الى المؤمن کما یسکن قلب الظمان الى الماء البارد.» (9) .
در کجاى اخلاق غربى، این حالتیافت مىشود؟
در معاشرت مسلمانان با هم، باید «همدلى»، بیش از «وحدتفیزیکى» و «پیوند سطحى» حاکم باشد، تا به انس و الفتهاى پایدار ورابطههاى درونى بیانجامد. با سلام و مصافحه و حسن خلق و چهره بازو لبخند محبتزا و غمزدا و برخورد نیک، این مهم تامین مىشود.میزان اسلامى بودن اخلاق هر مسلمان را باید در نحوه معاشرتش بادیگران جستجو کرد. خوش خلقى ، دین و مرام مسلمانى است. بهفرموده حضرت رسول(ص): «ایمان کسى کاملتر است که اخلاقش بهترباشد، کسى به پیامبر شبیهتر و به او نزدیکتر است که خوش خلقتر باشد» (10) و بهتعبیر امام صادق(ع):
«پس از عمل به واجبات الهى، محبوبترین کارها نزد خداوند، آن است کهانسان اخلاقى سازگار با مردم داشته و اهل «مدارا» باشد.» (11) .
بارى ; گفتار و رفتار ما «آیینه شخصیت» ماست، بکوشیم هر چهروشنتر و شفافتر باشد
دید و بازدید
آنچه روحیهها را شاداب و زندگیها را باصفا مىسازد، «دیدار»است. چه دیدارهاى دوستانه، چه خویشاوندانه! بویژه اگر در دیدارها،سخنان دلنشین گفته شود و خاطرات شیرین و همفکرى در مسیرگشایش مشکلات.
«زیارت» برادران دینى رفتن و «دیدار مؤمنان»، مورد سفارش اولیاءدین است; که هم رابطههاى درونى آحاد امت را استوارتر مىسازد، هممحبتها را مىافزاید و هم کدورتها را مىزداید و هم خدا و رسول راخوشحال مىسازد; و چه کار نیکى بهتر از این؟ ;
بجاست که اینگونه دیدارها به خاطر خدا و با انگیزه خلوص وعمل به سنت دین باشد، نه روى طمعهاى دنیوى و انگیزههاى مادى وسودگرایانه و سوداگرایانه!
محتواى دیدارها
گاهى رفت و آمدها و زیارتها، به جاى سودمندى، زیانبار است وبه جاى آنکه بهره تربیتى یا پاداش اخروى داشته باشد، محصولى جزافزایش گناه یا هدر رفتن فرصتها ندارد. هوشیاران مىکوشند از همهدیدارها سود ببرند و از تباهى فرصت، جلوگیرى کنند.
باید با «حصارشکنى»، خود و زندگى خود را از انزوا درآورد وروحیه جمعى و تعاون و همزیستى را تقویت کرد. آنان که پاى خود وخانواده خود را از رفت و آمد با افراد باایمان و خانوادههاى شریف وبافرهنگ مىبرند، راه خیر را به روى خود مىبندند. مگر نه اینکهاینگونه انزواها، حالتى از یاس براى انسان پدید مىآورد و افسردهمىسازد و نشاط از چنین زندگیهایى رختبرمىبندد؟!
امام صادق(ع) به اصحاب خویش سفارش مىفرمود:
«تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا امرنا و احیوه»; (1) .
به دیدار و ملاقات یکدیگر بروید و «امر» ما را یاد کنید و به یاد همآرید و آن را زنده نگهدارید. این حدیث، محتواى سازنده و تربیتى وجهتدار و هدفدار بودن دیدارها را تبیین مىکند. ملاقاتهایى کهشیعیان اهل بیت داشتند، محتوایى مکتبى داشت و به توصیه امام،مىبایست در راستاى «احیاى امر» و زنده نگهداشتن مرام و مکتب وفلسفه سیاسى امامتشد، تا «امت»، روح و جان یابد و به بیراهه نیفتد.
بهرههاى دیدار
مناسب است در سایه ملاقاتها و دید و بازدیدها، خانوادهها وافراد، از دردها و مشکلات یکدیگر آگاه شوند و در حد توان، در رفعآنها بکوشند. مشورت و همدلى و همدردى، گوشهاى از این بهرههااست. تشریک مساعى در حل معضلات و رسیدگى به نیازمندان،گوشهاى دیگر.
«خیثمه» مىگوید: خدمتحضرت امام باقر(ع) رسیدم تا با آنحضرت خداحافظى کنم. امام فرمود:
«اى خیثمه! هر کدام از دوستان و هواداران ما را دیدى، سلام ما را به آنانبرسان و آنان را به تقواى الهى توصیه کن و سفارش کن که توانگرانشان به فقیران سربزنند، توانمندان به ناتوانان سرکشى کنند، زندگان در تشییع جنازه مردگان شرکتکنند، در خانههاى هم، یکدیگر را دیدار کنند. اینگونه دیدارها سبب احیاء امر ما(خط ولایت و رهبرى اهل بیت) مىگردد.» (2) .
اگر دیدارها، چنین برکتهایى نداشته باشد، جز اتلاف وقت وسرمایه چیزى نیست!
وقتى جمعى دور هم مىنشینند و ساعاتى را به صحبتمىگذرانند، در جمعبندى پایانى، اگر دیدند از آن همه صحبت، چیزىنه در یاد مانده، نه سودى به کف آمده، دریغ از آن اتلاف فرصت! اما اگربحثهاى علمى و اجتماعى، به روشنگرى افکار کمک کند، نقلخاطرات و سرگذشتها، براى دیگران عبرتآموز و راهگشا باشد،بازگویى حالات دیگران، حس همدردى و کمکرسانى را تقویت کند،اینجاست که ملاقات، به بهرهورى رسیده است.
زیارت مؤمن
در یک جامعه ایمانى، همبستگى اهل ایمان ضرورى است. اینپیوند، در سایه دیدارها پدید مىآید و استحکام مىیابد. در روایات،بابى تحت عنوان «زیاره المؤمن» است که به اینگونه دیدارها تاکید دارد.امام صادق(ع) فرموده است:
«مازار مسلم اخاه المسلم فىالله ولله الا ناداه الله عز و جل: ایها الزائر طبت وطابت لک الجنه»; (3) .
هیچ مسلمانى برادر دینىاش را در راه خدا و براى خدا زیارتنمىکند، مگر آنکه خداى متعال به او ندا مىدهد: اى دیدارکننده!خوش به حالت، بهشتبراى تو سزاوار و گوارا باد!
در این دیدارها، دو رکن وجود دارد: دیدارکننده و دیدارشده (زائرو مزور). آنکه پیشقدم در زیارت مىشود، فضیلتبیشترى دارد وپاداشى افزونتر. این سخن پیامبر اکرم(ص) است که فرمود:
«الزائر اخاه المسلم اعظم اجرا من المزور»; (4) .
آنکه برادر مؤمن خود را دیدار مىکند، پاداشى بزرگتر از شخصدیدارشده دارد.
آنان که «کار» را بهانه کاستن از دیدارها و صلهرحمها و رفت وآمدها مىکنند، باید خود اینها را هم کار به حساب آورند، بلکه ازبهترین کارها. این، اقتدا به سیره رسول اکرم(ص) است. در حدیثاست: هرگاه پیامبر خدا یکى از مسلمانان را سه روز نمىدید، از حال اومىپرسید. در پاسخ سؤال پیامبر، اگر مىگفتند که غایب است (مثلا سفررفته) برایش دعا مىکرد. اگر حاضر بود، به دیدارش مىرفت و اگربیمار بود به عیادتش مىشتافت. (5) .
دیدار حضورى
برخى به هر دلیل، عیادت و زیارت و احوالپرسىشان «غیرحضورى» است. مىکوشند تا از طریق این و آن، یا از راه تلفن و نامهاحوالپرسى کنند و تماس داشته باشند. گرچه از این رهگذر، «کسباطلاع» مىتوان کرد; ولى دیدار رویاروى و نشست و گفتگوى چهره بهچهره، حلاوت و برکتى دیگر دارد.
در احادیث، عنوان «تزاور» و «ملاقات» مطرح است. دیدن و ملاقاتکردن حضورى. البته احوالپرسى تلفنى هم خیلى خوب است و نوعىصلهرحم محسوب مىشود، ولى جاى «دیدار حضورى» را پر نمىکند.نامه نوشتن به اقوام و دوستان نیکو است، اما بار سفر بستن وحضورا خدمت پدر و مادر و بستگان و آشنایان رسیدن و آنان راشاد کردن، ثوابى مضاعف و تاثیرى افزونتر دارد. مىگویید نه؟امتحان کنید!
شما خودتان از دیدار چهره برادر یا فرزند یا دوستبیشترخوشحال مىشوید – اگر از سفر آیند – یا از شنیدن صدایشان از آن سوىسیمهاى مخابرات؟ تازه، این خودش نشان محبتبیشتر و صمیمیت ویکدلى در رابطهها است. اگر هنگام درگذشتیکى از اقوام، از دوستانو آشنایانتان کسى تلگراف تسلیتبفرستد، یا آنکه از شهر و محله خودپیش شما آمده، از نزدیک در غمتان شریک شود و در مراسمتان شرکتکند، کدام یک را صمیمىتر مىیابید؟ رفت و آمد خودتان با دیگران نیزچنین است. هرگز به تلفن و نامه قناعت نکنید و «صدا» و «دستخط» و«عکس» را به جاى دیدار حضورى ننشانید.
«اویس قرنى» را شنیدهاید که از مادر اجازه گرفت و از «یمن» به«مدینه» آمد، تا محبوبش، محمد مصطفى(ص) را یک بار ببیند و برگردد; و چنان شد که پیامبر اکرم(ص) فرمود: من بوى بهشت را از سوىقرن مىشنوم، چه بسیار مشتاق تو هستم، اى اویس قرن! «تفوح روایحالجنه من قبل قرن، واشوقاه الیک یا اویس القرن!» (6) .
در همین دیدارهاى حضورى است که نشاط خاطر و بهرهورى ازتجارب و سخنان نهفته است. امام هادى(ع) فرموده است:
«ملاقاه الاخوان نشره و تلقیح العقل و ان کان نزرا قلیلا»; (7) .
دیدار برادران، سبب انبساط خاطر و بارورى اندیشه است، هرچند کوتاه و اندک باشد.
با این همه آثار و برکات، دیگر چه جاى درنگ و بهانهجویى وعذرتراشى براى ترک مراوده و رفت و آمد؟! براى اینگونه دیدارها،باید در پى بهانه بود و هر فرصتى را مغتنم شمرد، ; البته تا حدى که بهمزاحمت نیانجامد و موجب اتلاف وقت دیگرى نشود.
وقتى کسى از مسافرت برمىگردد، یا خداوند به کسى فرزندىعنایت مىکند، یا ازدواجى صورت مىگیرد، یا خانه جدیدى خریدارىمىشود، یا خداى ناکرده بیمارى و کسالتى براى کسى پیش مىآید، اینهاهمه بهانه «تجدید عهد» و دیدار حضورى است. حتى اگر او هم مهمانىندهد، ولى در صورت فراهم بودن شرایط، رفتن به دیدار و گفتنخوشامدى، تهنیتى، تبریکى ، تسلیتى، خدا شفا دهدى، چشم روشنى و; مناسب است و این «دیدارها مایه تحکیم دوستیها است.».
پیامبر رحمت فرمود: «الزیاره تنبت الموده»; (8) .
دیدار، دوستىآور است.
دیدار کریمانه
چه خوب که در دیدارها، قصد قربت کنید و اینها را به حساب خدابگذارید. اگر معامله و سودا هم مىکنید، با خدا سودا کنید، تا اجر ببرید.نگویید: من چند بار رفتهام، آنها نیامدهاند، نوبتى هم که باشد، حالانوبت آنها است ;
در بهرهورى از ثواب و پاداش الهى که نباید اینگونه محاسبات رابه میان کشید. درست است که هر «دید»ى، «بازدید»ى دارد و هر سلامى،علیکى و هر نامهاى جوابى! ولى گاهى هم باید کریمانه و بزرگوارانهبرخورد کرد. دیدار مؤمن، دیدار خدا است و چقدر ثواب دارد. درحدیث قدسى آمده است که خداوند مىفرماید:
«ایما مسلم زار مسلما فلیس ایاه زار، ایاى زار و ثوابه على الجنه»; (9) .
هر مسلمانى که به دیدار مسلمانى برود، او را نه، بلکه مرا زیارتکرده است و پاداش او بر عهده من، بهشت است. چه چیزى بالاتر ازاین؟ دیدار مؤمن، همپاى دیدار خدا!
از امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) روایت است:
«هر مؤمنى که به قصد دیدار مؤمن دیگر بیرون رود و او را همراه با معرفتبهحقوقش زیارت کند، به پاداش هر گامش در این راه، خداوند حسنهاى براى اومىنویسد و سیئهاى از او محو مىکند و درجهاى مىافزاید. چون در بزند، درهاىآسمان به رویش باز مىشود و چون با یکدیگر ملاقات و مصافحه و معانقه کنند،خداى متعال رو به فرشتگان کرده و مباهات مىکند که: دو بندهام را بنگرید! بهخاطر من با هم دوستى و دیدار مىکنند. بر من است که از این پس از عذاب،مصونشان دارم. و چون برگردد، فرشتگان بدرقهاش مىکنند و اگر تا شب بعد، ازدنیا برود، از حساب، معاف مىشود ;» (10) .
وقتى دیدارها این همه فضیلت و ثواب و آثار دنیوى و اخروىدارد، چه محرومند آنان که به بهانههاى مختلف یا لجاجتها واندیشههاى کودکانه و حقیرانه، با هم قهر یا ترک رفت و آمد مىکنند ودرهاى برکت را به روى خویش مىبندند!
گرماى دلها در سایه دیدارهاى صمیمانه و معاشرتهاى مخلصانه وآمیخته به صداقت و مودت است.
کانون زندگى و خانوادهها را گرمتر کنیم، با معاشرت و مودت ودیدار ;.
کلمات کلیدی :