سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مقاله امر به معروف و نهی از منکر تحت word

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

مقاله امر به معروف و نهی از منکر تحت word دارای 113 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد مقاله امر به معروف و نهی از منکر تحت word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی مقاله امر به معروف و نهی از منکر تحت word ،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن مقاله امر به معروف و نهی از منکر تحت word :

امر به معروف و نهى از منکر

بارى ، امر به معروف و نهى از منکر بزرگترین محور دین و مسائله مهمى است که براى آن ، خداوند تمام پیامبران را برانگیخت . چنانکه اگر بساط امر به معروف و نهى از منکر بر چیده و از نظر عملى و علمى مهمل گذارده شده بود، نبوت بیهوده مى گشت و دیانت نابود مى شود، سستى و گمراهى و جهل و فساد همه را فرا مى گرفت ، کج اندیشى فراگیر مى شد و شهرها ویران و مردمان هلاک مى گشتند و هر چند آن واقعه اى که از آن بیم داریم ، واقع مى شد اما چه بسا مردم تا روز قیامت از هلاک خود آگاه نمى شدند،

بنابراین ؛ ععع انا للّه و انا الیه راجعون ، )) زیرا از نظر علمى و علمى آثار این محور نابود شده و حقیقت و نشانه اش محو گردیده و نیرنگ آدمیان بر دلها چیره شده و مراقبت خداوند از دلها رخت بربسته و مردم در پیروى از مردم از هوى و هوس همچون چهارپایان افسار گسیخته شده اند و مؤ من راستین که ملامت کننده اى او را از راه خدا باز ندارد، در پهناى گیتى کمیاب گشته است . پس هر که در جبران این سستى و پر کردن این شکاف تلاش ‍ کند، یا در عمل عهده دار آن شود و یا اقدام در اجراى آن کند، با این هدف که این سنت از میان

رفته را بازسازى کند و بر آن اهتمام بورزد و در راه زنده کردن آن دامن همت بر کمر زند، چنین شخصى از میان مردم براى احیاى سنتى که سرانجام روزگار به نابودى آن انجامیده ، از خود گذشتگى کرده و مصمم به تقربى شده که تمام مراتب قرب در برابر آن ناچیز است ، و اکنون ما آگاهى و اطلاع از آن را در چهار باب شرح مى دهیم :

باب اول در وجوب و فضیلت امر به معروف و نهى از منکر.
باب دوم در ارکان و شرایط امر به معروف و نهى از منکر.
باب سوم در موارد انجام آن و بیان منکراتى که عادت معمول شده است .
باب چهارم در امر به معروف و نهى از منکر فرمانروایان .
در وجوب و فضیلت امر به معروف و نهى از منکر و نکوهش ترک آنها
دلیل به این مطلب ، بعد از اجماع امت اسلامى و عنایت عقلهاى سالم بر آن ، آیات و اخبار و آثار وارد شده است .

اما آیات ، قول خداى تعالى : (( و لتکن منکم امه یدعون الى الخیر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون . )) (276) در آیه فوق به طور وضوح ، وجوب آمده است ، زیرا کلمه (( ((والتکن )) )) امر است و ظاهر امر ایجاب است و در این آیه توضیحى است مبنى بر این که رستگارى منوط بر آن است ، زیرا به طور حصر بیان کرده و فرموده است : (( و اولئک هم المفلحون . )) و نیز در آیه آمده است که این عمل واجب کفایى است نه واجب عینى ، زیرا وقتى که گروهى اقدام کردند، از دیگران ساقط مى گردد، چون نفرموده است که همگى امر به معروف کنید، بلکه فرموده است : ((باید جمعى از میان شما دعوت به نیکى کنند.)) بنابراین هرگاه یک فرد و یا جمعى اقدام کنند، تکلیف از دیگران برداشته شده و

رستگارى از آن کسانى خواهد بود که امر به معروف کرده اند ولى اگر تمام مردم از آن خوددارى کنند ناگزیر گناه متوجه تمام کسانى است که توانایى انجام آن را داشته اند.
خداى تعالى فرموده است : (( لیسوا سواء من اهل الکتاب امه قائمه یتلون آیات اللّه آباء اللیل و هم یسجدون ، یؤ منون باللّه و الیوم الا خر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فى الخیرات و اولئک من الصالحین . )) (277)

در این آیه خداى متعال صالح بودن آنان را به صرف داشتن ایمان به خدا و روز واپسین گواهى نکرده است ، بلکه امر به معروف و نهى از منکر را نیز بر آن افزوده است . از امیرالمؤ منین علیه السلام نقل شده است که حمد و ثناى خدا را به جا آورد و گفت : ((بارى کسانى که پیش از شما بودند، به سبب گناهانى که مرتکب مى شدند و عالمان دینى و دانشمندان مسیحى آنان را نهى از منکر نکردند، هلاک شدند و چون در گناهان خود پایدار ماندند و علماى دینى و دانشمندان آنان را از آن رفتار منع نکردند، عذابها بر ایشان فرو ریخت . بنابراین شما امر به معروف و نهى از منکر کنید و بدانید که امر به معروف و نهى از منکر هرگز اجل را نزدیک و روزى را قطع نمى کند، زیرا آنچه خداوند مقرر فرموده همچون قطره اى باران از آسمان به

زمین فرود مى آید و به هر کسى به مقدار زیاد یا کم که خدا مقدر کرده است ، مى رسد، پس اگر به کسى از شما مصیبتى در خانواده یا مال و یا جانتان رسید یا آن که از برادر مسلمانى درباره خانواده یا مال و یا جانتان خشونتى (312) دیدید، نباید نسبت به او برآشفته شوید، زیرا که فرد مسلمان تا وقتى که مرتکب عمل پستى نشده از خیانت دور است ؛ عملى که هرگاه بین مردم فاش شود شرم مى کند و فرومایگان اصرار به نشر آنها دارند مانند قمارباز برنده اى که در نخستین موفقیت از تیر بازیش انتظار جلب منفعت و دفع ضرر دارد،

همچنین شخص مسلمانى که از خیانت دور است ، از خداى تعالى یکى از دو نیکى را انتظار دارد؛ یا دعوت حق را لبیک مى گوید که آنچه نزد خداست براى او بهتر است و یا روزى خدا را مى خواهید براى این که داراى خانواده و ثروت شود و دیانت و شخصیت داشته باشد، زیرا مال و اولاد زراعت دنیا و عمل صالح زراعت آخرت است و گاهى خداوند هر دوى آنها را براى مردمانى فراهم مى آورد.))(313)

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود: ((خداوند دو فرشته به سوى مردم شهرى ، فرستاد تا آن شهر را بر سر مردمش خراب کنند، وقتى که فرشتگان به آن شهر رسیدند، مردى را در حال دعا و تضرع دیدند، یکى از فرشتگان به رفیقش گفت : آیا این شخص را نمى بینى که دعا مى کند؟ او گفت : مى بینم ، اما دستور پروردگارم اجرا مى کنم . آن فرشته گفت : اما من دست به کارى نمى زنم بلکه نزد پروردگارم بر مى گردم . و به درگاه خداوند بازگشت و عرض کرد: پروردگارا! من به آن شهر رسیدم و فلان بنده تو را دیدم که به

درگاه تو دعا مى کند و مى نالد. خداوند فرمود: برو و دستورى را که داده بودم اجرا کن ، زیرا او مردى است که هرگز چهره اش را به سبب معصیت من درهم نکشیده است .))(314)
از آن حضرت نقل شده است که ((مردى از قبیله خثعم نزد رسول خدا صلى اللّه علیه و اله آمد و عرض کرد: یا رسول اللّه ، بالاترین چیز در اسلام چیست ؟ فرمود: ایمان به خدا عرض کرد: پس از ایمان چیست ؟ فرمود: صله رحم ، گفت : بعد از آن چیست ؟ فرمود: امر به معروف و نهى از منکر، آن مرد پرسید: حال کدام عمل نزد مبغوض تر است ؟ فرمود: شرک به خدا، عرض کرد: بعد از آن چیست ؟ فرمود: قطع رحم ، عرض کرد: بعد از قطع رحم ، چیست ؟ فرمود: امر به معروف و نهى از منکر.))(315)

از آن حضرت است که مى گوید: ((امیرالمؤ منین علیه السلام فرموده است : رسول خدا صلى اللّه علیه و اله به ما امر فرمود تا با گنهکاران با چهره درهم کشیده برخورد کنیم .))(316)
از آن حضرت نقل شده است که فرمود: ((امر به معروف و نهى از منکر دو مخلوق از آفریده هاى خدایند؛ هر کس آنها را یارى کند، خداوند او را عزیز گرداند و هر که آنها را خوار کند، خداوند او را خوار سازد.))(317)

از آن حضرت نقل شده است : ((که هرگاه بر جمعى مى گذشت که با هم در ستیز بودند، از آنها نمى گذشت مگر آن که سه مرتبه با صداى بلند مى فرمود: از خدا بترسید.))(318)
از ابوالحسن الرضا علیه السلام است که فرمود: ((رسول خدا صلى اللّه علیه و اله مى فرمود: هرگاه امتم امر به معروف و نهى از منکر را به یکدیگر واگذارند باید به خداوند اعلام جنگ کنند.))(319)

از امام صادق علیه السلام نقل شده است که مى گوید: پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: چگونه خواهید بود زمانى که زنان شما فاسد و جوانان شما فاسق شوند و امر به معروف و نهى از منکر نکنید؟ عرض شد: یا رسول اللّه ، آیا چنین زمانى خواهد بود؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن هم خواهد شد، چگونه خواهید بود وقتى که امر به منکر کند و نهى از معروف ؟ گفتند: یا رسول اللّه ، آیا چنین چیزى خواهد شد؟ فرمود: آرى ، و بدتر از آن هم خواهد شد، چگونه خواهید بود وقتى که منکر را معروف و معروف را منکر ببینید.))(320)
از پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل شده است : ((همانا خداوند مؤ من ضعیف بى دین را دشمن مى دارد، عرض شد: مؤ منى که بى دین باشد، چگونه مؤ من است ؟ فرمود: آن که نهى از منکر نمى کند.))(321)

در کتاب تهذیب از امام صادق علیه السلام نقل شده است ، به گروهى از یارانش فرمود: ((بر من لازم است که بى گناهان شما را به جرم مبتلایانتان مؤ اخذه کنم ، چگونه بر من لازم نباشد در حالى که شما از زشتکارى کسى مطلع مى شوید و بر او اعتراض نمى کنید، از او فاصله ، نمى گیرید و او را نمى آزارید تا آن عمل را ترک کند.))(322)
امیرالمؤ منین علیه السلام در پایان گفتارى فرمود: ((هر کس نهى از منکر را با قلب ، دست و زبانش ترک کند، مرده اى در بین زنده هاست .))(323)
غزالى این سخن امیرالمؤ منین علیه السلام را در بخش آثار به حذیفه نسبت داده و در همانجا از على علیه السلام نقل شده است (324) که فرمود: ((نخستین چیزى که باعث غلبه و پیروزى شما مى شود؛ جهاد با دست ، سپس جهاد با زبان و پس از آن جهاد با دلهایتان است که اگر به دل هم امر به معروف و نهى از منکر نشود، آن دل واژگونه و زیر و رو خواهد شد.)) (325)

خوشرویى و خوشخویى
شاید گیراتر از «حسن خلق‏»، واژه‏اى نباشد که ترسیم کننده روحى‏زلال و طبعى بلند و رفتارى جاذبه‏دار باشد. چیزى که عنوان برجسته‏رفتار یک مسلمان است و معیار کمال ایمان یک مؤمن، آنگونه که‏رسول خدا(ص) نیز، به این فضیلت متعالى آراسته بود.
بخشى از اخلاق نیکو، در «خوشرویى‏» متجلى است، بخشى در«خوشخویى‏» و بخشى هم در «خوشگویى‏». و چه خوش است که به این‏سه «خوش‏» مبارک و مقدس، بپردازیم و از آنها کلیدى براى گشودن‏قلعه دلها و عاملى براى تحکیم رابطه‏ها بسازیم.

خوشرویى
در مواجهه دو نفر با یکدیگر، پیش از هر سخن و عمل، دوصورت با هم روبه‏رو مى‏شود. مواجهه دو انسان با هم و کیفیت این‏رویارویى چهره‏ها، نقش عمده در نحوه گفتار و رفتار دارد و رمزگشایش قفل دلهاست.
«خوشرویى‏»، هم در نگاه مطرح است، هم در لبخند.
هم در گفتار آشکار مى‏شود، هم در رفتار.

چه بسا رابطه‏ها و دوستیهایى که با «ترشرویى‏» و «اخم کردن‏» و«عبوس شدن‏» به هم خورده است. از سوى دیگر مبدا بسیارى از آشناییهاهم یک «تبسم‏» بوده است.
وقتى با چهره شکفته و باز با کسى روبه‏رو مى‏شوید، در واقع کلیدمحبت و دوستى را به دست او داده‏اید. برعکس، چهره اخمو وابروهاى گره‏خورده و صورت درهم و بسته، دریچه ارتباط وصمیمیت را مى‏بندد.

اگر این خوشرویى و خنده‏رویى با نیت پاک و الهى انجام گیرد،علاوه بر تاثیر محبت‏آفرین، «حسنه‏» و «عبادت‏» به حساب مى‏آید.
از امام باقر(ع) سخن بیاوریم که فرمود:
«تبسم الرجل فى وجه اخیه حسنه‏»; (1) .
لبخند انسان به چهره برادر دینى‏اش «حسنه‏» است!

تبسم، مبدا بسیارى از آشناییها و زداینده بسیارى از غمها وکدورتهاست. شگفت از کسانى است که از این کار بى‏زحمت و رنج وخرج، که برکات فراوان دارد، طفره مى‏روند و به سختى حاضرند«گلخنده‏» مسرت را بر لبان خود و چهره دیگران بیافرینند.
برخورد با چهره باز با دیگران، آنان را آماده‏تر مى‏سازد تا دل به‏دوستى با شما بسپارند. خنده‏رویى و بشاش بودن، دیگران را دل وجرات مى‏بخشد، تا بى‏هیچ هراس و نگرانى، با شما باب آشنایى را بازکنند و سفره دلشان را پیشتان بگشایند.

اگر با خوشرویى، بتوانید بار سنگین غم دوستان را سبک کنید،کارتان عبادت است و اگر با یک تبسم، بتوانید خاطرى را شاد سازید، به‏خدا نزدیک‏تر شده‏اید. به قول حافظ:
دایم گل این بستان، شاداب نمى‏ماند.
دریاب ضعیفان را، در وقت توانایى.
غم‏زدایى

وقتى یک چهره گشاده و لبخند صمیمى، غمى را از دل مى‏زداید،چرا باید از این «احسان‏»، دریغ کرد؟
بعضیها حضورى غم‏آفرین دارند، برخى هم محضرى غم‏زدا.گروه اخیر، آیت لطف الهى‏اند که قدرشان ناشناخته است.
سعدى مى‏گوید:

گفته بودم چو بیایى غم دل با تو بگویم چه بگویم؟ که غم از دل برود چون تو بیایى.
انسانها نیازمند محبت‏اند.

این تشنگى، جز با ملاطفت و خوشرویى برطرف نمى‏شود.
اگر اولین برخورد ما با کسى، به گونه‏اى باشد که غم او را به شادى‏و نگرانى‏اش را به اطمینان مبدل سازد، دریچه‏اى به دنیاى صفا و سروربه رویش گشوده‏ایم. این نیز نزد خداوند، حسنه و عبادت است.

باز هم حدیثى از حضرت صادق(ع):
«من اخذ من وجه اخیه المؤمن قذاه کتب الله له عشر حسنات‏»; (2) .
کسى که از چهره برادر دینى‏اش، رنج و اندوهى را بزداید، خداوندبه پاداش آن، ده «حسنه‏» در نامه اعمالش مى‏نویسد.
مگر این کار نیک، چه اندازه زحمت دارد؟

البته این رفتار، نوعى هنرمندى در معاشرت است، قلبى مهربان‏مى‏خواهد و عاطفه‏اى سرشار و خصلتى نوعدوستانه. شاد کردن‏دیگران، چهره دیگرى از همین «غمزدایى‏» است. گاهى با توجهى،نگاهى، محبتى، کلامى، هدیه‏اى و ; مى‏توان انسانى را مسرور ساخت‏و در نتیجه خدا را از خود راضى ساخت.
در این زمینه، باز هم سخنى از پیشواى صادق شیعه بیاوریم که ‏فرمود:

«ایما مسلم لقى مسلما فسره سره الله عز و جل‏»; (3) .
هر مسلمانى که با مسلمانى دیدار کند و در برخورد، او را شادمان‏سازد، خداى متعال نیز او را خوشحال و مسرور خواهد ساخت.
وقتى مى‏توان با کلماتى و چهره و برخوردى خوش و دلپذیر،خاطرى را خرسند ساخت، چرا باید با گفتن کلماتى ناخوشایند واندوه‏آفرین، غم بر چهره دیگرى نشاند و او را به یاد روزهاى تلخش‏انداخت و او را مایوس و دلسرد ساخت؟

هنرمند کسى است که بتواند غبار غم از خاطرها بزداید. باز به قول‏حضرت لسان‏الغیب:
سمن‏بویان، غبار غم چو بنشینند، بنشانند.
پرى‏رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند.

خوشگویى
از شاخه‏هاى دیگر «حسن خلق‏»، که رابطه‏ها را استوارتر و پیوندهارا صمیمى‏تر مى‏سازد، گفتار دلپذیر و شادى‏بخش است. متانت درسخن و ادب در گفتار و زیبایى در کلام، خصلت پاکدلان بى‏کینه است‏و خلق و خوى اولیاء دین.
ارزش انسان و جوهره وجودى‏اش را زبان و بیان روشن مى‏سازد:
یکى تحقیر مى‏کند، یکى تشویق.
یکى عیبجویى مى‏کند، دیگرى تحسین و تقدیر.

یکى ملامت مى‏کند، دیگرى پر و بال مى‏دهد و امید مى‏آفریند.
کدام یک خوبتر است؟
شما خودتان چگونه بیان و زبانى دارید؟ تلخ یا شیرین؟ گزنده یامرهم

گذارنده؟
آیا با دیگران همان‏گونه صحبت مى‏کنید که دوست دارید دیگران‏با شما آنچنان حرف بزنند و خطاب کنند؟
پذیرایى از دیگران، همیشه با غذا و میوه و شیرینى نیست.
گاهى پذیرایى، با یک کلام خوب و سخن شایسته است. این اکرام،بالاتر از تغذیه و اطعام است، چرا که گفتار شایسته و زیبا، غذاى روح‏است.
گفتن یک «آفرین‏»، «احسنت‏»، «بارک‏الله‏» مگر چقدر هزینه و خرج‏دارد؟

کسانى هستند که جان مى‏دهند، ولى حاضر نیستند یک کلام‏تشویق‏آمیز و محبت‏بار بر زبان جارى کنند. بشنویم از رسول‏خدا(ص) که اسوه اخلاق حسنه و الگوى ادب در گفتار و رفتار است که‏فرموده است:
«من اکرم اخاه المؤمن بکلمه یلطفه بها و فرج عنه کربته لم یزل فى ظل الله‏الممدود علیه الرحمه ما کان فى ذلک‏»; (4) .
هر کس برادر باایمانش را با گفتن کلامى ملاطفت‏آمیز و غم‏زدا،مورد تکریم قرار دهد، تا وقتى او شادمان است، گوینده آن سخن‏همواره در سایه رحمت گسترده الهى به سر مى‏برد.
کلام تشویقى و آفرین و مرحبا گفتن بر عمل شایسته دیگرى نیز،از این‏گونه صالحات است. باز هم از کلام امام صادق(ع) بشنویم:
«من قال لاخیه المؤمن «مرحبا» کتب الله له مرحبا الى یوم القیامه‏»; (5) .

هر کس به برادر مؤمن خود «مرحبا» بگوید، خداى متعال تا روزقیامت‏براى او مرحبا و آفرین مى‏نویسد.
غیر از پاداش الهى، تاثیرات اجتماعى «خوشگویى‏» در نرم ساختن‏دلها و جلب عاطفه‏ها و استوار ساختن رابطه‏ها مشهود است. آنکه‏خوش‏سخن باشد، از دیگران نیز کلام نیکو مى‏شنود. «این جهان کوه است‏و فعل ما ندا» و البته که حرف و سخن ما هم در کوهستان زندگیها انعکاس‏دارد و خوبى آن به خود ما منعکس مى‏شود.
کسى که گفتار مؤدبانه داشته باشد، دیگران نیز با او مؤدبانه سخن‏خواهند گفت. وگرنه ; «کلوخ‏انداز را پاداش، سنگ است‏». از کلام مولاعلى(ع) است که:
«اجملوا فى الخطاب تسمعوا جمیل الجواب‏»; (6) .

زیبا خطاب کنید، تا جواب زیبا بشنوید!;
کیفیت‏برخورد ما با انسانهاى دیگر، همان نتیجه را به ماء;//:ف‏برمى‏گرداند. ادب، ادب مى‏آورد و توهین و فحش، بدزبانى و اهانت‏متقابل را در پى دارد.
خوشخویى

از رموز موفقیت‏حضرت رسول(ص) در دعوت و رسالت‏خویش، اخلاق نیکو و برخورد شایسته و جذاب با مردم بود. «حسن‏خلق‏» آن حضرت، امتیاز بارز آن مظهر رافت و رحمت‏بود. با همین‏«اکسیر اعظم‏» دلها را جذب مى‏کرد، دشمنان را دوست مى‏ساخت، کینه‏هارا به مهربانى مبدل مى‏کرد، الفت مى‏آفرید و پیوند مى‏داد، دلها را با دلها،دستها را با دستها! و به همین سبب مدال «انک لعلى خلق عظیم‏» (7) از خداى‏عظیم دریافت کرد.
کلام نرم، رفتار شایسته، گفتار مؤدبانه و جاذبه‏دار، تحمل فراوان وحلم و بردبارى و چهره گشاده و بشاش، از مظاهر و جلوه‏هاى «حسن‏خلق‏» است. به تعبیر دیگر، وقتى محبت‏خود را به دیگران ببخشید، درحوادث، صبور و شکیبا باشید، خشم خود را فرو خورده،خویشتن‏دارى کنید، بدى را با خوبى پاسخ دهید و از خشونت وعصبانیت و بدزبانى و تحقیر و توهین و تکبر به دور باشید، داراى‏«حسن خلق‏» هستید.

اگر خداوند به صاحبان حسن خلق، پاداش جهاد و شهادت‏مى‏دهد، بیجا و گزاف نیست، چرا که این هم نوعى مجاهده دارد. پیامبراکرم(ص) براى تثبیت و گسترش همین کمالات اخلاقى و «خوشخویى‏»برانگیخته شد. از کلمات نورانى او است:
«ان الرجل یدرک بحسن خلقه درجه الصائم القائم‏»; (8) .

گاهى انسان در سایه خوشخویى، به مقام و رتبه روزه‏داران‏شب‏زنده‏دار مى‏رسد!
انسى که مؤمنان با یکدیگر مى‏گیرند، بسیار قیمتى و باارزش است‏و این در سایه خوش اخلاقى پدید مى‏آید که حلقه وصل انسانها به هم‏است. در جوامع غربى، برخوردها اگر شاد و همراه با لبخند است، آن‏خوشرویى‏ها حرکات سطحى و ظاهرى است و ریشه در عمق دلهاندارد. «اخلاق آمریکایى‏» و «اروپایى‏»، تصنعى است. اما حسن خلق وخوش برخوردى در جوامع ایمانى و اسلامى، ریشه در متن عقیده داردو انسانها با هم یکدل و صمیمى‏اند، و دلسوز و رؤوف و بامحبت!
پیامبر اکرم(ص) رابطه مؤمن با مؤمن و برخوردشان را با هم،همچون رسیدن یک تشنه به آب سرد و گوارا مى‏داند که با آن سیرابى‏مى‏شود:
«ان المؤمن لیسکن الى المؤمن کما یسکن قلب الظمان الى الماء البارد.» (9) .

در کجاى اخلاق غربى، این حالت‏یافت مى‏شود؟
در معاشرت مسلمانان با هم، باید «همدلى‏»، بیش از «وحدت‏فیزیکى‏» و «پیوند سطحى‏» حاکم باشد، تا به انس و الفتهاى پایدار ورابطه‏هاى درونى بیانجامد. با سلام و مصافحه و حسن خلق و چهره بازو لبخند محبت‏زا و غم‏زدا و برخورد نیک، این مهم تامین مى‏شود.میزان اسلامى بودن اخلاق هر مسلمان را باید در نحوه معاشرتش بادیگران جستجو کرد. خوش خلقى ، دین و مرام مسلمانى است. به‏فرموده حضرت رسول(ص): «ایمان کسى کاملتر است که اخلاقش بهترباشد، کسى به پیامبر شبیه‏تر و به او نزدیکتر است که خوش خلق‏تر باشد» (10) و به‏تعبیر امام صادق(ع):

«پس از عمل به واجبات الهى، محبوبترین کارها نزد خداوند، آن است که‏انسان اخلاقى سازگار با مردم داشته و اهل «مدارا» باشد.» (11) .
بارى ; گفتار و رفتار ما «آیینه شخصیت‏» ماست، بکوشیم هر چه‏روشنتر و شفاف‏تر باشد
دید و بازدید

آنچه روحیه‏ها را شاداب و زندگیها را باصفا مى‏سازد، «دیدار»است. چه دیدارهاى دوستانه، چه خویشاوندانه! بویژه اگر در دیدارها،سخنان دلنشین گفته شود و خاطرات شیرین و همفکرى در مسیرگشایش مشکلات.

«زیارت‏» برادران دینى رفتن و «دیدار مؤمنان‏»، مورد سفارش اولیاءدین است; که هم رابطه‏هاى درونى آحاد امت را استوارتر مى‏سازد، هم‏محبتها را مى‏افزاید و هم کدورتها را مى‏زداید و هم خدا و رسول راخوشحال مى‏سازد; و چه کار نیکى بهتر از این؟ ;
بجاست که این‏گونه دیدارها به خاطر خدا و با انگیزه خلوص وعمل به سنت دین باشد، نه روى طمعهاى دنیوى و انگیزه‏هاى مادى وسودگرایانه و سوداگرایانه!
محتواى دیدارها

گاهى رفت و آمدها و زیارتها، به جاى سودمندى، زیانبار است وبه جاى آنکه بهره تربیتى یا پاداش اخروى داشته باشد، محصولى جزافزایش گناه یا هدر رفتن فرصتها ندارد. هوشیاران مى‏کوشند از همه‏دیدارها سود ببرند و از تباهى فرصت، جلوگیرى کنند.
باید با «حصارشکنى‏»، خود و زندگى خود را از انزوا درآورد وروحیه جمعى و تعاون و همزیستى را تقویت کرد. آنان که پاى خود وخانواده خود را از رفت و آمد با افراد باایمان و خانواده‏هاى شریف وبافرهنگ مى‏برند، راه خیر را به روى خود مى‏بندند. مگر نه اینکه‏این‏گونه انزواها، حالتى از یاس براى انسان پدید مى‏آورد و افسرده‏مى‏سازد و نشاط از چنین زندگیهایى رخت‏برمى‏بندد؟!

امام صادق(ع) به اصحاب خویش سفارش مى‏فرمود:
«تزاوروا و تلاقوا و تذاکروا امرنا و احیوه‏»; (1) .
به دیدار و ملاقات یکدیگر بروید و «امر» ما را یاد کنید و به یاد هم‏آرید و آن را زنده نگهدارید. این حدیث، محتواى سازنده و تربیتى وجهت‏دار و هدفدار بودن دیدارها را تبیین مى‏کند. ملاقاتهایى که‏شیعیان اهل بیت داشتند، محتوایى مکتبى داشت و به توصیه امام،مى‏بایست در راستاى «احیاى امر» و زنده نگهداشتن مرام و مکتب وفلسفه سیاسى امامت‏شد، تا «امت‏»، روح و جان یابد و به بیراهه نیفتد.

بهره‏هاى دیدار
مناسب است در سایه ملاقاتها و دید و بازدیدها، خانواده‏ها وافراد، از دردها و مشکلات یکدیگر آگاه شوند و در حد توان، در رفع‏آنها بکوشند. مشورت و همدلى و همدردى، گوشه‏اى از این بهره‏هااست. تشریک مساعى در حل معضلات و رسیدگى به نیازمندان،گوشه‏اى دیگر.
«خیثمه‏» مى‏گوید: خدمت‏حضرت امام باقر(ع) رسیدم تا با آن‏حضرت خداحافظى کنم. امام فرمود:

«اى خیثمه! هر کدام از دوستان و هواداران ما را دیدى، سلام ما را به آنان‏برسان و آنان را به تقواى الهى توصیه کن و سفارش کن که توانگرانشان به فقیران سربزنند، توانمندان به ناتوانان سرکشى کنند، زندگان در تشییع جنازه مردگان شرکت‏کنند، در خانه‏هاى هم، یکدیگر را دیدار کنند. این‏گونه دیدارها سبب احیاء امر ما(خط ولایت و رهبرى اهل بیت) مى‏گردد.» (2) .
اگر دیدارها، چنین برکتهایى نداشته باشد، جز اتلاف وقت وسرمایه چیزى نیست!
وقتى جمعى دور هم مى‏نشینند و ساعاتى را به صحبت‏مى‏گذرانند، در جمع‏بندى پایانى، اگر دیدند از آن همه صحبت، چیزى‏نه در یاد مانده، نه سودى به کف آمده، دریغ از آن اتلاف فرصت! اما اگربحثهاى علمى و اجتماعى، به روشنگرى افکار کمک کند، نقل‏خاطرات و سرگذشتها، براى دیگران عبرت‏آموز و راهگشا باشد،بازگویى حالات دیگران، حس همدردى و کمک‏رسانى را تقویت کند،اینجاست که ملاقات، به بهره‏ورى رسیده است.
زیارت مؤمن

در یک جامعه ایمانى، همبستگى اهل ایمان ضرورى است. این‏پیوند، در سایه دیدارها پدید مى‏آید و استحکام مى‏یابد. در روایات،بابى تحت عنوان «زیاره المؤمن‏» است که به این‏گونه دیدارها تاکید دارد.امام صادق(ع) فرموده است:
«مازار مسلم اخاه المسلم فى‏الله ولله الا ناداه الله عز و جل: ایها الزائر طبت وطابت لک الجنه‏»; (3) .
هیچ مسلمانى برادر دینى‏اش را در راه خدا و براى خدا زیارت‏نمى‏کند، مگر آنکه خداى متعال به او ندا مى‏دهد: اى دیدارکننده!خوش به حالت، بهشت‏براى تو سزاوار و گوارا باد!
در این دیدارها، دو رکن وجود دارد: دیدارکننده و دیدارشده (زائرو مزور). آنکه پیشقدم در زیارت مى‏شود، فضیلت‏بیشترى دارد وپاداشى افزونتر. این سخن پیامبر اکرم(ص) است که فرمود:
«الزائر اخاه المسلم اعظم اجرا من المزور»; (4) .

آنکه برادر مؤمن خود را دیدار مى‏کند، پاداشى بزرگتر از شخص‏دیدارشده دارد.
آنان که «کار» را بهانه کاستن از دیدارها و صله‏رحمها و رفت وآمدها مى‏کنند، باید خود اینها را هم کار به حساب آورند، بلکه ازبهترین کارها. این، اقتدا به سیره رسول اکرم(ص) است. در حدیث‏است: هرگاه پیامبر خدا یکى از مسلمانان را سه روز نمى‏دید، از حال اومى‏پرسید. در پاسخ سؤال پیامبر، اگر مى‏گفتند که غایب است (مثلا سفررفته) برایش دعا مى‏کرد. اگر حاضر بود، به دیدارش مى‏رفت و اگربیمار بود به عیادتش مى‏شتافت. (5) .
دیدار حضورى

برخى به هر دلیل، عیادت و زیارت و احوالپرسى‏شان «غیرحضورى‏» است. مى‏کوشند تا از طریق این و آن، یا از راه تلفن و نامه‏احوالپرسى کنند و تماس داشته باشند. گرچه از این رهگذر، «کسب‏اطلاع‏» مى‏توان کرد; ولى دیدار رویاروى و نشست و گفتگوى چهره به‏چهره، حلاوت و برکتى دیگر دارد.
در احادیث، عنوان «تزاور» و «ملاقات‏» مطرح است. دیدن و ملاقات‏کردن حضورى. البته احوالپرسى تلفنى هم خیلى خوب است و نوعى‏صله‏رحم محسوب مى‏شود، ولى جاى «دیدار حضورى‏» را پر نمى‏کند.نامه نوشتن به اقوام و دوستان نیکو است، اما بار سفر بستن وحضورا خدمت پدر و مادر و بستگان و آشنایان رسیدن و آنان راشاد کردن، ثوابى مضاعف و تاثیرى افزونتر دارد. مى‏گویید نه؟امتحان کنید!

شما خودتان از دیدار چهره برادر یا فرزند یا دوست‏بیشترخوشحال مى‏شوید – اگر از سفر آیند – یا از شنیدن صدایشان از آن سوى‏سیمهاى مخابرات؟ تازه، این خودش نشان محبت‏بیشتر و صمیمیت ویکدلى در رابطه‏ها است. اگر هنگام درگذشت‏یکى از اقوام، از دوستان‏و آشنایانتان کسى تلگراف تسلیت‏بفرستد، یا آنکه از شهر و محله خودپیش شما آمده، از نزدیک در غمتان شریک شود و در مراسمتان شرکت‏کند، کدام یک را صمیمى‏تر مى‏یابید؟ رفت و آمد خودتان با دیگران نیزچنین است. هرگز به تلفن و نامه قناعت نکنید و «صدا» و «دستخط‏» و«عکس‏» را به جاى دیدار حضورى ننشانید.

«اویس قرنى‏» را شنیده‏اید که از مادر اجازه گرفت و از «یمن‏» به‏«مدینه‏» آمد، تا محبوبش، محمد مصطفى(ص) را یک بار ببیند و برگردد; و چنان شد که پیامبر اکرم(ص) فرمود: من بوى بهشت را از سوى‏قرن مى‏شنوم، چه بسیار مشتاق تو هستم، اى اویس قرن! «تفوح روایح‏الجنه من قبل قرن، واشوقاه الیک یا اویس القرن!» (6) .
در همین دیدارهاى حضورى است که نشاط خاطر و بهره‏ورى ازتجارب و سخنان نهفته است. امام هادى(ع) فرموده است:
«ملاقاه الاخوان نشره و تلقیح العقل و ان کان نزرا قلیلا»; (7) .

دیدار برادران، سبب انبساط خاطر و بارورى اندیشه است، هرچند کوتاه و اندک باشد.
با این همه آثار و برکات، دیگر چه جاى درنگ و بهانه‏جویى وعذرتراشى براى ترک مراوده و رفت و آمد؟! براى این‏گونه دیدارها،باید در پى بهانه بود و هر فرصتى را مغتنم شمرد، ; البته تا حدى که به‏مزاحمت نیانجامد و موجب اتلاف وقت دیگرى نشود.

وقتى کسى از مسافرت برمى‏گردد، یا خداوند به کسى فرزندى‏عنایت مى‏کند، یا ازدواجى صورت مى‏گیرد، یا خانه جدیدى خریدارى‏مى‏شود، یا خداى ناکرده بیمارى و کسالتى براى کسى پیش مى‏آید، اینهاهمه بهانه «تجدید عهد» و دیدار حضورى است. حتى اگر او هم مهمانى‏ندهد، ولى در صورت فراهم بودن شرایط، رفتن به دیدار و گفتن‏خوشامدى، تهنیتى، تبریکى ، تسلیتى، خدا شفا دهدى، چشم روشنى و; مناسب است و این «دیدارها مایه تحکیم دوستیها است.».
پیامبر رحمت فرمود: «الزیاره تنبت الموده‏»; (8) .

دیدار، دوستى‏آور است.
دیدار کریمانه
چه خوب که در دیدارها، قصد قربت کنید و اینها را به حساب خدابگذارید. اگر معامله و سودا هم مى‏کنید، با خدا سودا کنید، تا اجر ببرید.نگویید: من چند بار رفته‏ام، آنها نیامده‏اند، نوبتى هم که باشد، حالانوبت آنها است ;
در بهره‏ورى از ثواب و پاداش الهى که نباید این‏گونه محاسبات رابه میان کشید. درست است که هر «دید»ى، «بازدید»ى دارد و هر سلامى،علیکى و هر نامه‏اى جوابى! ولى گاهى هم باید کریمانه و بزرگوارانه‏برخورد کرد. دیدار مؤمن، دیدار خدا است و چقدر ثواب دارد. درحدیث قدسى آمده است که خداوند مى‏فرماید:
«ایما مسلم زار مسلما فلیس ایاه زار، ایاى زار و ثوابه على الجنه‏»; (9) .

هر مسلمانى که به دیدار مسلمانى برود، او را نه، بلکه مرا زیارت‏کرده است و پاداش او بر عهده من، بهشت است. چه چیزى بالاتر ازاین؟ دیدار مؤمن، همپاى دیدار خدا!
از امام باقر و امام صادق(علیهماالسلام) روایت است:
«هر مؤمنى که به قصد دیدار مؤمن دیگر بیرون رود و او را همراه با معرفت‏به‏حقوقش زیارت کند، به پاداش هر گامش در این راه، خداوند حسنه‏اى براى اومى‏نویسد و سیئه‏اى از او محو مى‏کند و درجه‏اى مى‏افزاید. چون در بزند، درهاى‏آسمان به رویش باز مى‏شود و چون با یکدیگر ملاقات و مصافحه و معانقه کنند،خداى متعال رو به فرشتگان کرده و مباهات مى‏کند که: دو بنده‏ام را بنگرید! به‏خاطر من با هم دوستى و دیدار مى‏کنند. بر من است که از این پس از عذاب،مصونشان دارم. و چون برگردد، فرشتگان بدرقه‏اش مى‏کنند و اگر تا شب بعد، ازدنیا برود، از حساب، معاف مى‏شود ;» (10) .

وقتى دیدارها این همه فضیلت و ثواب و آثار دنیوى و اخروى‏دارد، چه محرومند آنان که به بهانه‏هاى مختلف یا لجاجتها واندیشه‏هاى کودکانه و حقیرانه، با هم قهر یا ترک رفت و آمد مى‏کنند ودرهاى برکت را به روى خویش مى‏بندند!
گرماى دلها در سایه دیدارهاى صمیمانه و معاشرتهاى مخلصانه وآمیخته به صداقت و مودت است.
کانون زندگى و خانواده‏ها را گرمتر کنیم، با معاشرت و مودت ودیدار ;.

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

کلمات کلیدی :